خانه بلاگ صفحه 18

خدادادی که عزیز شد/نگاه خدیجه زمانیان پژوهشگر ادبی بر کتاب «تو خداداد عزیزی هستی»

نگاه خدیجه زمانیان بر کتاب تو خداداد عزیزی هستی
نگاه خدیجه زمانیان بر کتاب تو خداداد عزیزی هستی

نمایش خانگی/مجید ناصری: خدیجه زمانیان، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ادبی یادداشتی را درباره کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» به قلم جواد رستم‌زاده، نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.

متن تحلیل خدیجه زمانیان را بخوانید:

به‌تازگی کتابی براساس زندگی خداداد عزیزی، مهاجم سابق تیم ملی به نام «تو خداداد عزیزی هستی» منتشر شده به قلم جواد رستم‌زاده؛ خبرنگار و دبیر سرویس ورزش روزنامه قدس. این اثر توسط نشر «برید» به بازار کتاب آمده و در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسیده است.

توصیه استاد
رستم‌زاده؛ نویسنده این کتاب که در اواخر دهه 80 در روزنامه «جهان فوتبال» شاگرد مرحوم دکتر حمیدرضا صدر بوده و با این کارشناس، منتقد و تحلیگر، حشر و نشر داشته است به توصیه استادش شروع می‌کند به نوشتن زندگی خداداد عزیزی.

دکتر صدر معتقد بوده «زندگی خداداد جان می‌دهد برای نوشتن. چون او از آن دسته آدم‌های کمیاب این روزگار است که از کف دره به قله رسیده و شاید تا صدسال بعد، این کشور، خداداد دیگری به خود نبیند پس باید زندگی او نوشته شود تا به یادگار بماند!»

خداداد عزیزی در زمانه‌ای فوتبال بازی می‌کرده که دوران طلایی فوتبال ایران لقب گرفته است. تیم ملی فوتبال ایران بعد از 20 سال با ترکیبی که خداداد در آن بوده به جام‌جهانی می‌رود با حضورخداداد، حماسه ملبورن را خلق می‌کند و با خداداد هم آمریکا را مغلوب می‌کند.

هرکسی زندگی خداداد را می‌نوشته انگار «ابومسلم» را نوشته و تاریخی از سیر فوتبال ایران در دورن طلایی اش، ثبت می‌کرده است.

جواد رستم‌زاده که به واسطه سابقه خبرنگاری در سرویس‌های ورزش رسانه‌های متعدد، دوستی و رفاقتی هم با خداداد داشته، حرف استاد را به گوش جان می‌‌سپرد و شروع می‌کند به جمع‌آوری اطلاعات درباره غزال تیزپا!

خداداد چندباری مقابل نوشتن زندگی‌نامه‌اش، مقاومت می‌کند و زیر بار نمی‌رود اما وقتی عطای مربی‌گری را به لقایش بخشیده و ستاره و مجری چندین تاک‌شو و برنامه اینترنتی شده و در قامت تحلیل‌گر و مصاحبه‌گر وارد دنیای مدیا شده، دید رسانه‌ای‌اش هم تغییر می‌کند و بالاخره اصرار بر مکتوب شدن زندگی‌اش را می‌پذیرد و دوشادوش نویسنده برای کتاب کم نمی‌گذارد. عکس ها را در اختیار نویسنده قرار می‌دهد و با وسواس به سوالات و ابهام‌ها پاسخ می‌دهد و هرجا به خاطره یا ماجرایی می‌رسیده که در خاطرش کمرنگ بوده، افرادی را معرفی می‌کرده تا جزییات بیشتری در اختیار مصاحبه‌گر قراردهد.

کتاب یک پروژه دو ساله برای جمع آوری اطلاعات و خاطرات ستاره سابق فوتبال مشهد را پشت سر گذاشته است. نویسنده برای نوشتن این اثر حدود 30 ساعت فیلم از حضور خداداد در بازی‌ها و مراسم‌های خاص را تماشا کرده و بالغ بر 20 ساعت با مربیان و هم‌بازی‌های او در دوره‌های مختلف مصاحبه کرده است.

مقدمه «والدیر ویرا» سرمربی برزیلی سابق فوتبال ایران در کنار تصاویری خاص از زندگی شخصی و ورزشی ستاره سابق فوتبال ایران که برای اولین بار توسط تکنولوژی هوش مصنوعی بازسازی شده، صفحات جذابی را در این کتاب به نمایش گذاشته است؛ تصاویر درج شده در کتاب از باشگاه‌هایی که این بازیکن در آن بازی ‌کرده، خریداری شده و در اختیار مخاطب قرار گرفته است.

از رضاییه تا ملبورن
زندگی خداداد از محله رضاییه مشهد روایت می‌شود؛ جایی که عزیزی‌ها در آن‌جا زندگی می‌کردند، محله‌ای که نوجوانان و جوانان‌اش به عشق فوتبال  تمام روز گل کوچک بازی می‌کردند. با خداداد غربت عصرهای جمعه برای آن بچه‌ها معنا نداشت چون جمعه‌ها بچه‌های محله به کنار زمین خاکی می‌آمدند، روی جدول می‌نشستند تا بازیِ پسرِ چشم‌بادامی ریزجثه را ببیند، از دیدن دریبل‌‌هایش کیف کنند و برای جادویش با توپ‌های دو لایه، کف و هورا بکشند.

رستم‌زاده، خداداد را همان‌جا دیده و شیفته بازی او شده بعدترها بازی او را دنبال کرده تا اینکه خداداد در ابومسلم چهره شده و در تیم امید، تیم ملی، اروپا و آمریکا خوش درخشیده. اما او اولین بار در کسوت یک خبرنگار با خداداد مواجه می‌شود، خدادادی که کل دنیا را چرخیده و حالا در قامت مدیر فنی باشگاه ابومسلم و سرمربی این تیم است. مصاحبه انجام می‌شود و از همان گفت‌وگوی اول یک رفاقت 17 ساله بین این دو شکل می‌گیرد که به یک نتیجه خوش منتهی می‌شود؛ نوشتنِ کتاب «تو خداداد عزیزی هستی».

نگاه خدیجه زمانیان بر کتاب تو خداداد عزیزی هستی
نگاه خدیجه زمانیان بر کتاب تو خداداد عزیزی هستی

جزییات دیده نشده از پیروزی‌ها و شکست‌ها
کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» تنها بیوگرافی ساده زندگی این ستاره فوتبال نیست بلکه تجارب نوشتن و روزنامه‌نگاری توامان با هم، روایت تازه‌ای از چهره خداداد ترسیم کرده است. مخاطب وقتی کتاب او را می‌خواند علاوه بر همراهی با فراز و نشیب‌های زندگی فوتبالیست، مربی، ستاره، کارشناس و مجری برنامه‌های تلویزیونی و اینترنتی با رویدادهای اجتماعی و سیاسی و دوران پرفراز و نشیب فوتبال ملی و باشگاهی دورانی که فوتبال طلایی ایران لقب گرفته و همچنین جزییات دقیق بازیهای مهمی که خداداد در آن حضور داشته است،  آشنا می‌شود. آنچه نویسنده بر آن تاکید داشته خانواده دوستی، وطن‌پرستی و جزییات دیده نشده از پیروزی‌ها و شکست‌های خداداد بوده و تاکید بر سختی‌ها و تلاش‌هایی که او به عنوان ستاره‌ای از دل محرومیت، متحمل شده و پاپس نکشیده است.

جواد رستم‌زاده به عنوان نویسنده این کتاب، کوشیده است کتابی متفاوت از نظر ادبیات و نگارش با آنچه در مورد سایر فوتبالیست‌ها منتشر شده، ارائه دهد. او در این کتاب از گفت‌وگوی صرف، فاصله گرفته و با انتخاب زاویه دید دوم شخص وارد دنیای روایت‌گری شده و در عین وفاداری به رخدادهای زندگی خداداد، واقعیت را با تخیل درآمیخته و اثری ارایه داده که توانسته با آن به استاد بزرگوارش ادای دین کند و آن‌ را با خاطری آسوده به دکتر حمیدرضا صدر تقدیم کند.

ته‌تغاری«مامان معصومه»
کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» با شرح دوران کودکی خداداد آغاز می‌شود. خواندن این دوران برای مخاطبی که از خداداد چیزی بیشتر از حماسه‌ساز ملبورن و غزال تیزپا نشنیده‌‌، بسیار خواندنی خواهد بود.

خداداد خیلی زود مادرش را به دلیل سرطان و نبود هزینه درمان از دست می‌دهد، فقدان مادر بر همه دوران زندگی این ستاره سایه می‌اندازد، طوری‌ که در مسیر حرفه‌ای‌اش و در هر موفقیتی چه در زمین چمن و چه خارج از آن، پس از هر کامیابی اول روی به سوی آسمان، خدا را شکر می‌کند و سپس به دلش نگاه می‌کند؛ جایی که مادرش آن جا نشسته و برای عزیز کرده‌اش دعا می‌کند!

برای آشنایی بیشتر با کتاب بخشی از فصل ابتدایی آن را که به دوران کودکی خداداد اختصاص دارد، مرور می کنیم:
«مامان معصومه» که حالا در روستا نیست، علاوه بر کارهای خانه و بزرگ کردن بچّه‌های قدّونیم‌ّقد، با آن دستانِ هنرمندِ پرمهرش، کلاه و شالگردن می‌بافد. کلاه‌هایی گرم و رنگ‌به‌رنگ که اتّفاقا مشتری زیاد دارد. گاهی آن‌ها را به بازار می‌آوری و دور فلکه‌ی آب(مشهدی‌های قدیم به میادین فلکه می‌گویند!) روبه‌روی گلدسته‌های حرم، بساط می‌کنی و به رهگذرانی که از سرمایِ استخوان‌خُردکن مشهد در خود مچاله شده‌اند، می‌فروشی. آن دست‌بافته‌های فرشته‌ی زندگی‌ات، آن‌قدر زیبا و گرم بودند که گاهی دل‌ات نمی‌آمد به غریبه‌ها بفروشی‌شان. گاهی همان‌طور که کنار خیابان نشسته‌ای تا مشتری بیاید، به کلاه‌ها و شالگردن‌ها و دست‌کِش‌ها خیره می‌شوی که با هنر ِ «مامان معصومه» چطور بافته شده‌اند؟! و تو چقدر دوست داشتی گرمای دستان مادر را که همیشه مقابل مخالفت‌های پدر، برای بازی‌ها و شیطنت‌هایت، حامی تو بود. تو ته‌تغاری مادر بودی و به گواه دوستان‌ات رابطه عمیق تو و مادرت فراتر از آنچه بود که در ذهن بگنجد. او به تو راه و رسم زندگی و صبوری را می‌آموخت و تو می‌دیدی که با تمام آن مشقت‌های نداری چطور خانه را برای پدرت و بچه‌ها به محلی برای انس و مهر تبدیل می‌کند و چگونه پابه‌پای پدر برای به دست آوردن لقمه‌ای نان با کار در مزرعه و دامداری و استفاده از هنرِدستانش با روزگار می‌جنگد و خم به ابرو نمی‌آورد. از او در همان روزها یاد می‌گیری با زندگی بجنگی و سهم‌ات را از آن طلب کنی.»

حبیب اسماعیلی تهیه‌کننده باسابقه بیان کرد: مسیری که تلویزیون طی کرد و به دورانی رسید که واقعا سریال‌هایش دیدن ندارد، زنگ خطری برای رسانه‌های دیگر است!/پلتفرم‌ها در ابتدای فعالیت حساسیت‌های خوبی در زمینه تولید آثار جذاب و باکیفیت داشتند/پلتفرم‌ها در ماههای اخیر میزان حساسیت خود را کاهش داده‌اند!/شبکه نمایش خانگی با آسیب‌شناسی مسیر تلویزیون، عملکرد خود را بهبود بخشد!/حفظ استاندارد مضمونی و ساختاری باید اولویت اصلی شبکه خانگی باشد!/دستمزد بازیگران و عوامل در پلتفرم‌ها مدیریت شود!/افسارگسیختگی دستمزدها، در نهایت دامن خود پلتفرم‌ها را خواهد گرفت!

نمایش خانگی/پیمان مقیمی: مسیری که تلویزیون طی کرد و به دورانی رسید که واقعا سریال‌هایش دیدن ندارد، زنگ خطری برای مدیوم‌ها و رسانه‌های دیگر است و شبکه نمایش خانگی می‌تواند با آسیب‌شناسی مسیر تلویزیون، عملکرد موفق و رو به بهبودی داشته باشد. پلتفرم‌ها در ابتدای فعالیت حساسیت‌های خوبی در زمینه تولید آثار جذاب و باکیفیت داشتند اما به نظر می‌رسد در این چند وقت اخیر میزان حساسیت خود را کاهش داده‌اند.

#حبیب_اسماعیلی تهیه‌کننده باسابقه و مدیر موسسه رسانه فیلمسازان با بیان مطلب فوق به همشهری گفت: پلتفرم‌ها در کنار فیلم‌های سینمایی موفق به جذب مخاطبان زیادی شده‌اند. اگر فیلم‌های خوبی اکران نشود یا کیفیت برنامه‌های شبکه نمایش خانگی پایین باشد، مردم پای ماهواره می‌نشینند. من حتی دراین زمینه تبلیغ فیلم و سریال‌های ایرانی در برخی شبکه‌های ماهواره‌ای را بدون اشکال می‌بینم، چون منظور این است که برنامه‌های ما را نبینید بلکه به سینماهای ایران بروید و فیلم‌های سینمایی را روی پرده ببینید یا بیننده سریال‌های شبکه نمایش خانگی باشید. همینکه مردم پیگیر فلان سریال شبکه نمایش خانگی هستند، نشان از موفقیت در این زمینه دارد.

مدیر شرکت رسانه فیلمسازان بحث کارآفرینی برای سینماگران را یکی از مهمترین دستاوردهای شبکه نمایش خانگی دانست و گفت: اثرات مثبت شبکه نمایش خانگی در سینما در دوران کرونا خود را نشان داد و بعد هم این روند موثر ادامه پیدا کرد. پلتفرم‌ها چه آن زمان و چه بعد از آن، در بحث کارآفرینی بسیار به سینما کمک کردند.

وی در همین زمینه افزود: برخی آن موقع، شبکه نمایش خانگی را رقیب سینما می‌دانستند اما من نظرم این بود و همچنان است که این دو رسانه اصلا رقیب هم نیستند و هرکدام کار خود را انجام می‌دهند و می‌توانند تعامل خوبی با هم داشته باشند و مخاطبان هم باید آنها را کنار هم ببینند. ضمن اینکه همه جمعیت ۸۰ میلیونی کشور که به سینما نمی‌روند و بخشی از آنها مخاطبان شبکه نمایش خانگی هستند. اما سینماگران را نمی‌توان در این زمینه تفکیک و تقسیم‌بندی کرد و آنها می‌توانند در هر دو رسانه فعالیت کنند و با تولید آثار باکیفیت، مخاطبانی داشته باشند.

این تهیه‌کننده سینما درباره مداخله دولت در امور شبکه نمایش خانگی هم گفت: بیش از ۴ دهه از انقلاب اسلامی گذشته است و هم مردم و هم هنرمندان با خط قرمزها و بایدها و نبایدها آشنا هستند. بنابراین دولت اجازه دهد بخش خصوصی کار خودش را انجام دهد. هرجایی که دولت در عرصه سینما پا گذاشته، کار به نحو مطلوبی پیش نرفته است. همین جشنواره سال گذشته فیلم فجر مثال خوبی در این زمینه است، باوجود اینکه نهادهای دولتی مشارکت پررنگی در تولید فیلم‌های جشنواره داشتند و باعث کارآفرینی عوامل سینما شدند اما استقبال پایین از برخی فیلم‌ها نشان می‌دهد که ورود دولت به سینما و هزینه‌کرد چندین میلیارد تومانی با موفقیت همراه نبود.

وی تاکید کرد: فرهنگ و هنر زورکی و سفارشی و دستوری، نتیجه مثبتی به همراه ندارد و باید اجازه دهند بخش خصوصی فعالیت خود را داشته باشد. البته من با نظارت و کنترل مخالفتی ندارم اما رصدی که با تعامل و حمایت همراه باشد.

این تهیه‎کننده سینما با هشدار نسبت به کاهش کیفیت تولیدات به خاطر سرعت اتمام پروژه و یا تامین مالی از طریق اسپانسر، تصریح کرد: مسیر تولید و عرضه و رضایت مخاطب، با خطرات زیادی همراه است و پلتفرم‌ها باید مراقب باشند گرفتار آفت‌های موجود نشوند و مخاطبان خود را از دست خواهند داد.

این بازیگر تلویزیون و سینما بحث تنوع ژانری آثار را از مهمترین امتیازات شبکه نمایش خانگی دانست و افزود: پلتفرم‌ها اگرچه هنوز با نقطه مطلوب فاصله دارند اما نسبتا تنوع ژانری و موضوعی در قصه‌های آثار تولیدشده آنها دیده می‌شود. این نکته در کنار توجه به سوژه‌ها و مسائل روز جامعه، تبدیل به نقطه قوت این مدیوم شده است. منتهی تاکید می‌کنم که حفظ استاندارد مضمونی و ساختاری باید اولویت اصلی باشد و همه این تنوع ژانری ذیل تولید باکیفیت تعریف شود.

اسماعیلی همچنین ابراز امیدواری کرد: دستمزد بازیگران و عوامل در پلتفرم‌ها مدیریت شود و شرایطی به وجود نیاید که با فضایی مهارنشدنی روبه‌رو باشیم. چنین افسارگسیختگی در نهایت دامن خود شبکه نمایش خانگی را هم خواهد گرفت!!

 

نیما جاویدی کارگردان سریال #آکتور مطرح کرد: به‌دنبال ساخت #قلعه بودم که کرونا آمد و به سمت سریال سازی رفتم!/کارهای موفق سریال‌سازی در دنیا دارای یک تیم نویسندگی هستند!/عادت‌های نوشتنی دارم که در میزانسن کار جمعی به هم می‌ریزد و توان نوشتن را از من می‌گیرد!/حین ساخت #آکتور فقط مخاطب داخلی مدنظرم نبود!!/بازیگران #آكتور باید توانایی تیپ‌سازی می‌داشتند!/ نوید محمدزاده و احمد مهرانفر تیپ‌سازهای خوبی هستند/اگر قصه‌های فرعی را پی می‌گرفتم گسست‌های غیرمنطقی رخ می‌داد!

نمایش خانگی/علی ورامینی: خیلی دوست دارم تیم‌ورکی کار کنم اما واقعیت این است که این ماجرا کار بسیار سختی است. نویسندگان یک فیلمنامه باید اطلاعات یک‌دست و یک‌سطحی درباره ماهیت فیلمنامه‌نویسی داشته باشند که در تقسیم کاری که صورت می‌دهند موازنه درستی اتفاق بیفتد که در بسیاری از مواقع این اتفاق نمی‌افتد.

نیما جاویدی کارگردان سریال #آکتور با بیان مطلب فوق به هم‌میهن گفت: شکل درست فیلمنامه‌نویسی در سریال‌سازی همین نگارش جمعی است اما این اشکال ماست که در ایران هنوز آنطور كه باید و شاید نتوانسته‌ایم به انسجام و همکاری مشترک برسیم، دست‌کم من به آن نرسیدم. عادت‌های نوشتنی دارم که در میزانسن کار جمعی به هم می‌ریزد و توان نوشتن را از من می‌گیرد اما بیشتر کارهای موفق سریال‌سازی در دنیا دارای یک تیم نویسندگی بودند و من در کارآمدی کار تیم‌ورکی شکی ندارم.

این کارگردان درباره استفاده از بازیگران مشهور و گران در سریال آکتور گفت: آکتور بر محور خودبازیگری قرار دارد و به نمایش و تئاتر گره خورده است و بازیگران اصلی باید نقش‌های زیادی بازی می‌كردند و چاره‌ای نبود که از بازیگران حرفه‌ای و باتجربه استفاده کنم. برای همین تاکید داشتم که به‌ویژه دو بازیگر اصلی نقش علی و مرتضی حتما کسانی باشند که تجربه تئاتر داشتند و چون قرار است در اینجا هم نقش‌آفرینی‌های متعدد داشته باشند و هم تمرین و اجرای تئاتر. نوید محمدزاده و احمدمهرانفر از بهترین‌های تئاتر هم هستند و با نوید كه خب تجربه سرخپوست را داشتم و توانایی‌هایش را می‌شناختم اما با احمد مهرانفر اولین تجربه‌ام بود كه خیلی از نتیجه‌اش راضی هستم. بازیگران آكتور باید توانایی تیپ‌سازی و شخصیت‌پردازی را می‌داشتند و فكر می‌كنم نوید و احمد به بهترین شكل از پس این كار برآمدند ضمن اینكه علی و مرتضی باورپذیری هم ساختند.

وی افزود: من حتی دغدغه داشتم که بازیگران فرعی هم تجربه تئاتری یا دست‌کم سابقه بازیگری داشته باشند. وقتی خود قصه درباره بازیگری است و عنوان آکتور را یدک می‌کشد نمی‌توانستم در این مورد ریسک کنم. ضمن اینکه برای حضورهای کوتاه مثلا بازی در یک پلن که بازیگران ناشناس استفاده کنیم، این وسواس وجود داشت که درست بازی کنند چون در اینجا به دلیل ماهیت قصه، خود بازیگری اهمیت مضاعفی داشت. به هر حال حضور بازیگران باتجربه و با سابقه تئاتری در آن یک ضرورت بود.

جاویدی پیرامون شاخ و برگ های فرعی بیش از حد سریالش اظهار داشت: عمده خروج از خرده‌پیرنگ‌ها به‌خاطر ماموریت‌هاست و در واقع از منطق آن سرچشمه می‌گیرد و من نمی‌توانم روایت ماموریت‌ها را به بهای پرداختن به داستانک‌ها رها کنم. برخی از این ماموریت‌ها مثل ماموریت در خانه سالمندان بیشتر از دو قسمت طول می‌کشد و رجوع به خرده‌پیرنگ‌ها را با تاخیر بیشتری همراه می‌کند اما چاره‌ای نبود چون نمی‌توانستم خط اصلی قصه را به پای قصه‌های فرعی رها کنم. این تصمیم باعث گسست‌های غیرمنطقی در روایت قصه اصلی می‌شد و چه‌بسا با انتقاد بیشتری از سوی مخاطب همراه می‌شد که نویسنده داستان اصلی را در میانه رها کرده و به خرده‌پیرنگ‌ها می‌پردازد.

نیما جاویدی درباره ساخت یک سریال فقط بعد از ساخت دو فیلم بیان داشت: همان سالی که «سرخپوست» اکران شد، یک فیلمنامه نوشته بودم به اسم «قلعه» که بعدا پروانه ساخت گرفت و شرایط ساخت آن هم تقریبا مهیا شده بود، اما با دوران کرونا مواجه شد و به‌خاطر اینکه پروژه سنگینی بود نمی‌شد در آن دوره بحرانی نسبت به ساخت آن ریسک کرد.

این کارگردان مدعی شد: وقتی که می‌خواستم آکتور را بسازم تعریفم از مخاطب مشخص بود و صرفا همین مخاطب پلتفرم داخلی مدنظرم نبود. اگر نگاهم به مخاطب این بود اتفاقا کارم ساده‌تر می‌شد. از همان ابتدا به طیف متنوع‌تری از مخاطب فكر می‌كردم. واقعیت این است كه برخی الگوهای جواب‌پس‌داده برای مصارف محدود و مشخص همیشه كار می‌كند اما آگاهانه به سمت آن نرفتم. می‌توان بر مبنای همین الگوها یا کلیشه‌ها كار كرد و یك مینیمم گارانتی را هم حفظ كرد اما حداقل تا این لحظه این چیزی نبوده كه در دنیای فیلمسازی دنبال آن باشم و واقعیت این است كه راضی‌ام نمی‌كند. شاید در این مدلی كه كار می‌كنم سختی بیشتری هم بكشم ولی ترجیحم این مسیر است.

صدور پروانه همکاری آزاده صمدی با سمپات #ماجرای_نیمروز+صدور دو پروانه دیگر

نمایش خانگی/هانیه مظفری: شورای صدور پروانه ساخت آثار غیر سینمایی با ساخت دو عنوان فیلم‌نامه بلند داستانی و یک عنوان فیلم‌نامه مستند بلند موافقت کرد.

از جمله فیلم‌های ویدیویی پروانه گرفته #ترس_از_اشکهای_واقعی نام دارد که تهیه‌کننده اش آزاده صمدی است به کارگردانی امیراحمد قزوینی که در فیلم ماجرای نیمروز نقش سمپات دستگیرشده منافقین را بازی می‌کرد…

فهرست پروانه‌های صادره به شرح زیر است:

–فیلم بلند داستانی «ترس از اشک‌های واقعی» به تهیه‌کنندگی آزاده صمدی، کارگردانی و نویسندگی امیر احمد قزوینی

–فیلم بلند داستانی «آرزوی اسب چوبی» به تهیه‌کنندگی پیام مهرنوش، کارگردانی کمال حاج دینی مقدم و نویسندگی کمال حاج دینی مقدم و مجید حاتمی

— مستند بلند «حوت» به تهیه‌کنندگی، کارگردانی و نویسندگی سالار نسبی طهرانی

برگزاری پویش ملی از زرد تا سبز در نمایشگاه کتاب

نمایش خانگی/مرتضی کوه مسکن: اردوی بازدید از نمایشگاه بین‌المللی کتاب با حضور کودکان و نوجوانان مراکز مشاوره و کودکان دارای نیازهای ویژه (اوتیسم، کم‌توجهی_بیش‌فعالی) با حضور خانواده‌ها و درمانگران سه‌شنبه ۲۶ اردی‌بهشت ۱۴۰۲ توسط کلینیک سیمرغ شفابخش نریمان، مرکز جامع توانبخشی کودکان نیازهای ویژه با همکاری نشر افق، حوزه هنری و غرفه بچه‌های مسجد برگزار شد.

این اردوی یک روزه که برای نخستین بار با حضور فعال و موثر کادر درمان در عرصه‌های فرهنگی هنری برگزار شد یک گام مهم در آغاز یک پویش ملی بود.

محمدرضا حقدوست، پژوهشگر، نویسنده و مشاور که بعنوان مدیراجرایی در این اردو حضور داشت، از آغاز یک پویش ملی به همت روانشناسان و درمانگران حوزه کودک و نوجوان خبر داد. پویش 《از زرد تا سبز》 یک پویش ملی در جهت ارتقای سطح سلامت روانی و رشد روانی اجتماعی کودکان است که با شعار 《روانشناسی برای همه》 قصد دارد تا با ترویج و نشر مطالب تخصصی و علمی در حوزه روانشناسی فردی، فعالیت‌های فرهنگی هنری را با حضور کادر درمان و با رویکردهای تخصصی جهت رشد شناختی کودکان برگزار نماید.

حقدوست درباره این پویش مطرح کرد: روانشناسی زرد، خزانی بی رحم در باغ سبز خودآگاهی‌ست. ازین رو نام از زرد تا سبز را برگزیدم تا با همت اساتید و پژوهشگران فعال بتوانیم روانشناسی را در سطح جامعه گسترش دهیم.

همچنین در ادامه گفت: جامعه‌ای که از درمان و مشاوره گریزان باشد همواره در چنگال بیماری خواهد بود. مهم‌ترین رسالت این پویش، حضور موثر کادر درمان در فعالیت‌های فرهنگی هنری ویژه کودکان و نوجوانان و خانواده‌هاست تا هدف روانشناسی برای همه در جامعه محقق شود.

در این اردو، کودکان اتیسم و ADHD به همراه درمانگران و سایر کودکان و نوجوانان با مشاوران خود از غرفه‌های کتاب بازدید کردند. در غرفه نشر افق با حضور خانم‌دکتر مرضیه قانعی(درمانگر کودک و نوجوان) و خانم مهسا روح افزا (درمانگر اوتیسم) به تصویرگری و نقاشی با رویکرد درمانی پرداختند و در غرفه بچه‌های مسجد، دکتر مجید ابراهیم پور (رییس کلینیک شفابخش) به همراه کودکان و نوجوانان کارگاه تئاتر درمانی و قصه درمانی با عروسک‌های مختلف جهت مشارکت، کارگروهی و افزایش تمرکز شنیداری برگزار کردند و جلسه پرسش و پاسخ والدین درباره مسائل تربیتی و بلوغ در غرفه حوزه هنری با حضور دکتر حسین زندی‌فر (دکترای روانشناسی بالینی) برگزار شد.

حقدوست درباره چشم انداز این پویش گفت:هدف ما، یک پویش ملی‌ست تا فرهنگ مشاوره و بینش درست نسبت به مسئله درمان در سطح کشور تبیین شود.

همچنین حقدوست از افتتاح رسمی کلینیک سیمرغ شفابخش نریمان و باشگاه جستارهای روانشناسی در هفته‌های آتی خبر داد.

#سیاهچاله و تولید حرفه‌ای در شماتت خام‌فروشی!

نمایش خانگی/شهاب کاظمی: درباره مضرات اقتصاد نفتی و بوروکراسی شکل گرفته حول استخراج و فروش نفت و دیگر ثروت‌های طبیعی، فراوان مقاله نوشته شده و بسیار پژوهش انجام گرفته و هزاران ساعت سخنرانی صورت پذیرفته است.

سالها پیش عبدالرضا کاهانی در وجهی نمادین و با مرکزیت مردی که بدنش، کلیه تولید میکند، سعی کرد اثرات وابستگی اقتصادی به نفت‌فروشی را در فیلم #هیچ نشان دهد.

سریال #سیاه‌چاله به گونه‌ای خیلی مستقیم تر از هیچ کاهانی و با گوشه چشمی به ماجرایی واقعی به مرور رفتارهای خانواده ای می‌پردازد که به دنبال استخراج غیرقانونی نفت از لوله انتقالی هستند که از زیر خانه قمرخانمی آنها می‌گذرد…

سیاه‌چاله از منظر متنی سریالی به شمار می‌رود که ماده داستانی لازم برای یک سریال کمدی از نوع کدر را در خود دارد. دست و پا زدن های آدم‌ها برای آن که خیلی زود با حفاری به لوله نفت رسیده و با نفت‌فروشی اندکی از مشکلات اقتصادی خود را رفع و رجوع کنند بیش از همه می‌تواند یادآور رفتارهای ایرانیان در جامعه ای باشد که با آویزان شدن به یک ارگان متصل و مثلا استخدام در آن می‌توان شرایط زندگی بهتر را فراهم کرد.

حسین نمازی کارگردان سیاه‌چاله که قبلا در فیلم شادروان نیز مرکزیت داستان را به یک خانواده حاشیه نشین اختصاص داده بود حالا در سیاه چاله نیز همان الگو را مورد استفاده قرار داده…

حضور سعید خانی به عنوان تهیه‌کننده سبب ساز آن شده که هم بازیگران حرفه‌ای‌تر و پرتعدادتری در سیاه‌چاله باشند و هم در طراحی صحنه و کنارش تصویربرداری با تنوع فضا و تصویر مواجه شویم‌‌؛ اله‌مان‌هایی که شاید مرهون تجربیات همزمان خانی در تولید و پخش شماری از آثار مخاطب‌پسند این سالها باشد.

سیاه‌چاله از آن سریالهایی است که هدفش صرفا خنداندن از نوع قهقهه های بازاری نیست بلکه به دنبال آن است که از دریچه موضوعی همه‌فهم، مساله‌ پرمناقشه اقتصاد نفتی را به گونه ای حلاجی کند و شاید برای همین باشد که گاهی سریال اسباب تاثر می‌شود در تمرکز بر زندگی آدم‌هایی که حتی حاضرند نزدیکان خویش را قربانی جاه‌طلبی کنند؛ چقدر شبیه دولتمردانی که بی هیچ دوراندیشی و فقط با اتکا به فروش نفت و گاز و… اسباب عبور مقطعی از بحران‌ها را فراهم کردند‌.

 

سایه #سریال_خونسرد در ادعاهای یک پزشک برادرکش؟!/پزشک: به تقلید از خونسرد، برادرم را کشتم!/سرپرست نویسندگان: به دنبال توجیه است!/نویسنده سریال: اتفاقی، طبیعی است!

نمایش خانگی/هانیه مظفری: قاتل برادرکش در پرونده جنایت هولناک خیابان فرشته تهران در اعترافات خود ادعا کرد که صحنه‌های جنایتش اقتباسی از #سریال_خون_سرد بوده است!؟ ادعایی که فقط ادعاست و اثبات نشده.

به گزارش نمایش خانگی ، اواخر سالی که گذشت برادرکشی باورنکردنی از طرف پزشک سرشناس تهرانی در خیابان فرشته رخ داد. این پزشک برادر خود را با وعده انتخاب مطب به آنجا کشاند و به مدت سه روز او را در ساختمان چهار طبقه اداری محبوس کرد و در نهایت به روش هولناکی به قتل رساند.

در جزئیات شیوه قتل، پزشک سرشناس تهرانی برادر خود را به صندلی بست و در ابتدا رگ دست و پای او را زد، بعد از قتل نیز جسد را مثله کرده و در نقاط مختلف تهران پخش کرد.

او در تشریح بازسازی صحنه این قتل مدعی شد که شیوه قتل را با کپی‌برداری از سریال «خون سرد» انجام داده و به همان نحوی که در سریال نمایش داده شد مقتول را به صندلی بسته و سپس اقدام به زدن رگ او با تیغ کرده است.

پرونده این جنایت مخوف، توجه‌ها را معطوف به سریال خون سرد به کارگردانی امیرحسین ترابی و تهیه‌کنندگی بهمن کامیار کرد این سریال محصول سال ۱۴۰۱ بوده که تأثیر خود را در کمترین زمان گذاشته است. سریال خون سرد در ژانر پلیسی جنایی به نویسندگی علیرضا عطاالله تبریزی، محمدمهدی عزیزمحمدی، احسان ابراهیمی و امین فرشادمهر است.

علیرضا عطاالله تبریزی سرپرست تیم نویسندگان سریال خون سرد در خصوص سکانس‌های شیوه قتل این سریال بیان کرد: یکی از ویژگی بارزی که این نوع فیلم‌ها دارد  سایکوپد (روان‌‌آزار یا روان‌‌آسیب) و آنتی‌سوشال (اختلال شخصیت ضداجتماعی یا ناهنجاری) است و انگیزه قاتل در این نوع سریال‌های جنایی برخی باورهای فکری و برخی نیز انگیزه شخصی است‌.

وی درخصوص شباهت پرونده پزشک سرشناس تهرانی و برخی سکانس‌های شیوه قتل در سریال خون سرد گفت: هرکسی برای اعمال بد خود به دنبال توجیه می‌گردد، آدم‌ها زمانی که آگاهی‌شان بالا‌تر می‌رود طبیعتاً باید بیشتر از عقل و منطق خود استفاده کنند اما کسی که ضریب هوشی درستی داشته با توجه به اینکه پزشک بوده و دروس سنگین آن را خوانده به دنبال دلیل و مستمسکی برای صحبت‌هایش بوده است.  به عقیده من در ایران در فیلم‌ها یا سریال‌هایی که یک صحنه خشونت‌آمیز دیده می‌شود، بالاخره یک نفر پیدا می‌شود که از دل این ماجرا یک سکانسی را انتخاب کند و دست به یک جنایت بزند‌. این موضوع مختص به جامعه انسانی است و باعث می‌شود بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد. با نمایش خشونت هم مردمی از آن آگاه شده و خشونت را از خود باز می‌دارند، هم برخی از آدم‌ها از این موضوع تقلید می‌کنند، مسلماً هدف من به عنوان سرپرست گروه نویسندگان سریال «خون سرد»، کارگردان و تهیه‌کننده این نبوده که فردی را به قتل ترغیب کنیم و هدف‌مان این نخواهد بود.

تبریزی در ادامه افزود: یکی از راه‌های دفع خشونت این است که نشان بدهیم سرانجام اعمال خشونت‌آمیز چگونه خواهد بود و چه اتفاقی در انتها رخ می‌دهد. منتهی در سینما باید از ویژگی‌هایی استفاده کنیم تا مخاطب به آن جذب شود زیرا ما با سینمای جهان مقایسه خواهیم شد و مردم به راحتی می‌توانند انتخاب کنند که قرار است چه فیلمی را مشاهده ‌کنند پس درصدد این هستیم کاری کنیم تا سینما و تلویزیون ایران برای مردم جذاب شود. برادرکشی این پزشک معروف احتمالاً با کینه شخصی بوده است اما در سریال خون سرد، کاراکتر قاتل با کینه‌ای که به آدم‌های مختلف انتقال داده می‌شود مرتکب قتل شده است.

تبریزی در خصوص معیار‌های تیم نویسندگان و هدف آنها در نوشتن سکانس‌های شیوه قتل گفت: می‌خواستیم روش‌هایی داشته باشیم که کمی خاص‌تر باشد تا بتواند کاراکتر این نقش را تکمیل کند، به عقیده من موفقیت فیلم به خاطر این بود که مردم کاراکتر فیلم را دنبال کردند و این موضوعی بود که بسیاری را به دیدن سریال خون سرد جذب کرد.

وی در خصوص اینکه در نقطه تاریک ماجرا، معدود آدم‌هایی در فیلم‌ها و سریال‌ها به شیوه قتل توجه می‌کنند و در جنایت‌های خود از آن الهام می‌گیرند، افزود: چیزی نیست که دل من را قرص کند و بگویم می‌توانم به راحتی این صحنه را به نمایش بگذارم، ساده‌ترین تعریف آن اثر پروانه‌ای است که در تعریف این اثر یک پروانه در مالزی بال می‌زند و ممکن است طی آن در امریکای جنوبی آشوب شود، من هیچ وقت نمی‌توانم بگویم من چه کار می‌توانم بکنم که این اتفاق درست شود چون قبل از همه اینها باید به دیگران خط بدهم، ما کار خودمان را در چهارچوب‌هایی که قانون برایمان تعریف کرده است انجام می‌دهیم و اتفاقاتی که پس از آن رخ می‌دهد را نمی‌توانیم مدیریت کنیم.

محمدمهدی عزیز محمدی نویسنده دیگر سریال خون سرد در خصوص این سریال گفت: برای شروع نگارش سریال خون سرد به دنبال این بودیم که یک سریال کیلر خاص با یک فضای غیرکلیشه‌ای داشته باشیم، زیرا موضوع اغلب سریال کیلر‌ها حول محور قتل زنان است. قرار بود سریال خون سرد اول به نام داتورا به معنای یک مخدر گیاهی باشد، گیاهی که هم از آن زهر تولید می‌شود هم پادزهر، هم تخریبگر است و هم سازنده است، ما درصدد این بودیم که شخصیت اصلی داستان هم  چنین کاراکتری داشته باشد و جنایات او وامدار گذشته سیاهش باشد که اتفاقات نیز از این مرحله شکل می‌گیرد.

وی افزود: قاتل‌های سریالی عموماً یک هنرمند هستند و دوست دارند در کارشان شاعرانگی داشته باشند و مقادیر بسیاری از این نمایش را سمت خودشان روانه کنند و بگویند ما این کار را انجام داده‌ایم! هر کدام از این قاتل‌ها، امضای خاصی دارند و طراحی ما در این سریال بر این اساس بود که قاتل تصور می‌کرد خون همه سوژه‌هایش نجس و آلوده است و قصد داشت تا آنها را پاک کند و با زالو کثافت وجودی‌شان را از بین ببرد تا پاک و منزه به بهشت وارد شوند.

عزیزمحمدی در خصوص این رویداد و شباهت آن به پرونده پزشک برادرکش گفت: همواره جنگی که در سینما وجود دارد این است که سینما واقعیت را می‌سازد یا واقعیت سینما را! یک بار دیگر در شباهت پرونده برادرکشی پزشک سرشناس و کاراکتر معروف سریال خون سرد به این موضوع برخوردیم و این موضوع اولین بار نیست که تکرار شده است. به هر حال ضربه‌های آن در فضای جنایی بیشتر خواهد بود و این گریزناپذیر است. این اتفاق تلخی که رخ داد موردی نبود که به آن فکر نکرده باشیم و کاملاً طبیعی است، زیرا هنر مانند فیلی در تاریکی است و هر کسی از ظن خود به آن می‌نگرد، قسمت‌هایی از خودش را در این موضوع می‌بیند که احتمالاً به آن پرداخته نشده است و نمایش آن به فرد جسارت می‌دهد که این کار را تقلید کند…تصور من این است که رخداد این مسأله، موضوع غیرقابل درک و پیش‌بینی نبوده است، منتهی من فکر نمی‌کردم تأثیر آن به این سرعت و شدت باشد. من عقیده دارم تپش‌های ژانر جنایی فیلم و سریال برای جامعه بیشتر است، آن هم جامعه‌ای که تجربه زیادی در این خصوص دارد. ما نمی‌توانیم با سرپوش گذاشتن روی حوادث و امور جنایی آنها را نادیده بگیریم. زمانی هم که به این امور پرداخته می‌شود برخی با آن همزادپنداری خواهند کرد. فیلم خانه پدری به کارگردانی و تهیه‌کنندگی کیانوش عیاری نیز یک مثال واضح است که پس از پخش آن چندین مورد دخترکشی با همان عنوان در جامعه پدیدار شد.

وی در خصوص راهکار فیلمسازی و نویسندگی در موارد جنایی افزود: من راهکاری نمی‌توانم در این خصوص داشته باشم، اگر بخواهیم جامعه را از این امور منع کنیم باز هم باید قتل و جنایت را به تصویر بکشیم کمااینکه هدف ما از ساخت سریال خون سرد، این بود که بگوییم دادگستری شخصی و عدالت به صورت خصوصی اتفاق نمی‌افتند و کار ما تیغ دولبه‌ای است که روزی دامنگیر خود فرد هم می‌شود، اما اگر کسی خوانش دیگری از آن داشته باشد کاری نمی‌توان کرد. بهترین راهکار این است که پس از ساخت یک فیلم جنایی، روانشناس‌ها، جامعه‌شناس‌ها و مردم در خصوص آن صحبت کنند و این موضوع به حال خود رها نشود.

رقابتِ نحیف بر سر کنیز مطبخی در #رهایم_کن!؟

نمایش خانگی/پیمان مقیمی: سریال رهایم کن از قسمت دوازدهم گذشته و همچنان خط پررنگ آن رقابت عاشقانه دو برادر است؛ خطی بیش از حد لاغر برای سریالی که بنا بوده در کارنامه کارگردانی شهرام شاه‌حسینی جلوتر از میخواهم زنده بمانم باشد.

شاه‌حسینی از منظر تکنیکی کارگردانی را آموخته و سعی زیادی کرده رهایم کن را به عنوان یک سریال آبرومند برای فیلیمو بدل کند. شانس شاه حسینی آن است که هم تجربه دستیاری خوبی کنار امثال ملاقلی‌پور و بیضایی و ابراهیم وحیدزاده داشته و هم کنار تهیه‌کننده های مختلف از حسین فرحبخش تا بهروز مفید و محمد شایسته کار کرد و به جرأت می‌توان گفت کمدی آقای هفت رنگ‌ش- که بازسازی امروزی فیلم سازش محمد متوسلانی بود- در کنار فیلم معمایی خانه دختر از جمله آثاری هستند که همچنان جزو پرمخاطب‌ترین آثار پلتفرم‌ها هستند.

آنچه در رهایم کن نیست، فقدان متن یکدست و هدفمندی است که بتواند کشش لازم را برای یک سریال بلند داشته باشد. اینکه بعد از ده قسمت تازه بابک کریمی-بازیگر گادفادرطور سریال- لب باز کرده و فرزندان خود را استهزا می‌کند بابت عشق همزمان به یک کنیز مطبخی! خود گواه لاغری خط داستانی است.

گروه تولید رهایم کن کلی زحمت کشیده اند برای طراحی صحنه و لباس و دکور و هرچند این میان آن فضای وسترن‌گونه معدن و سیمای چرک و پوشش متحدالشکل و جین‌پوش کارگران معدن بیش از حد انتزاعی و دور از حغرافیای ایران است ولی به هر حال خواسته‌اند سریالی خوشگل بیافرینند اما صد حیف که این خوشگلی در قصه سریال نیست که نیست…

تُک زدن های گاه و بیگاه از ماجرای تعرض خواننده پاپ به دختر گادفادر تا عشق پسرعمو-دخترعمو تا آن ماجرای نچسب چریک‌بازی وسط بیابان(!) تا قتل یک کارگر به طمع کهربا، آن قدر جاذبه ندارند که قلاب شوند برای جلب مخاطب و همین است که پخش گاه و بیگاه داریوش و فرهاد و حتی سفارش قطعه به محسن چاووشی که خود یادآور قمیشی است هم نتوانسته سریال را هیت کند. می‌ماند دعوای بازیگران نقی پایتخت و حبیب لیسانسه‌ها بر سر یک خدمتکار-یا به قول پدرشان کنیز مطبخی- که حتی ربط منطقی با زیرساخت آدم‌ها ندارند. یعنی فرزندان گادفادر این قدر در تنگنا بوده‌اند که عشق کنیز داغ‌شان کرده؟؟

رهایم کن یک ادای دین دارد به تورج شعبانخانی خواننده و آهنگسازی فقید که با اینکه تا انتهای عمر در ایران ماند، هیج توجه جدی ندید و حالا با قرار دادن صدایش در تیتراژ رهایم کن، فضایی فراهم شده برای آشنایی نسل جوان و نوجوان با تور‌ج‌ی که به دلیل کم‌کاری رسانه‌های رسمی تا زنده بود بسیاری خبر نداشتند “بهار بهار…” را او خوانده!!

جای خالی موزیسین‌های مولف در تیم داوری #آوای_جادویی؟!

نمایش خانگی/پیمان مقیمی: آوای جادویی را باید تازه ترین برنامه وامدار استیج‌های آن ور آبی دانست. رونق شبکه های فارسی زبان ماهواره ای در یک دهه اخیر موجبات راه اندازی استیج های استعدادیابی مختلفی شده که اغلب کپی‌بردار نمونه های آمریکایی هستند ولی مصداق محصولات چینی که دو نوع های‌کپی و لو‌کپی دارند این شبکه‌ها سعی دارند که های‌کپی باشند و همین است که زود هم مشتری پیدا می‌کنند.

 

درست نقطه مقابل استیج های مختلف داخلی از عصرجدید تا شب کوک و بندبازی و… و حالا آوای جادویی که به جای کپی برداری از اصل به دنبال کپی از نمونه شبکه های ماهواره ای فارسی زبان می‌روند و این طور می‌شود که کپی اندر کپی رخ داده و می‌آیند و می‌روند بدون ذره ای جلو بردن استانداردهای برنامه‌سازی.

 

فقط به طور مصداقی بحث داوری در آوای جادویی را مرور کنیم همه چیز دستمان می‌آید. سطح مسابقه پایین است و نه فقط به خاطر عدم علاقه برای جذب هنرجویان واقعا مستعد بلکه به خاطر سطح پایین تیم داوری برنامه‌‌. در میان این همه موزیسین و خواننده و تنظیم کننده حرفه ای و بعضا جریان ساز داخلی، متاسفانه افرادی به عنوان داور آوای جادویی انتخاب شده اند که بعضا هویت خودشان به عنوان هنرمند مولف زیر علامت سوال است.

 

درنظر بگیرید که رضا صادقی که خودش بعد از دو دهه همچنان به مشکی رنگ عشقه… می‌نازد یا به وایسا دنیا- که مرهون تنظیم سیروان است- آمده و بناست جوانانی را داوری کند که گاهی اوج صدای شان به مراتب بهتر از خود صادقی است؛ برای همین است که صادقی بارها وبارها حین داوری به این جمله تکراری بسنده کرده که “شما بهتر از خواننده اصلی نمیخوانید پس بهتر است که مردود شوید!”

 

دیگر داور بلاتکلیف آوای جادویی، محمد معتمدی است که تقریبا هیچ قطعه هیت به معنای عام ندارد و در داوری هم مدام سعی می‌کند گل بگوید و گل بشنود و دریغ از یک خط تحلیل تخصصی درباره اجرای خواننده.

 

رضا یزدانی هرچند بیش از صادقی و معتمدی، کار کرده و بالاخره چند قطعه خاطره ساز هم دارد ولی سبک راک‌پاپ ی که یزدانی به آن شهره است نیز محدودیت‌های خود را دارد و او فقط می‌تواند درباره هنرجویانی نظر دهد که دنبال تلفیقند.

این وسط فقط محمد اصفهانی است که واقعا برازنده داوری است ولی حجب و حیای ایشان و بگومگوهای ساختگی صادقی-یزدانی، باعث می‌شود اصفهانی هم به ندرت بتواند از تجربیات خودش برای هنرجویان بگوید.

 

کل‌کل و کری‌خوانی نه اینکه بد باشد ولی توقع از یک استیج استعدادیابی در زمینه موسیقی آن است که داوران آن چیزکی هم به دانش موسیقایی مخاطبان بیفزایند. نمونه‌اش بیژن مرتضوی در یک استیج ماهواره‌ای که حتی حین کل‌کل با کامیار احمدزاده باز چند خطی نظر تخصصی می‌داد تا هم مخاطب و هم هنرجو دست خالی از برنامه بیرون نروند.

 

می‌گویند که آوای جادویی بنا بوده ابتدا در رسانه ملی روی آنتن برود و برای همین در انتخاب داور برای آن محدودیت وجود داشته ولی چرا در میان چهار داور حتی یک آهنگساز یا تنظیم کننده حرفه ای نیست! بندبازی حداقل یکی مثل بهروز صفاریان را داشت با ده ها قطعه ماندگار یا امید حاجیلی که خبره سازهای بادی است ولی آوای جادویی، افرادی را به عنوان داور قرار داده که بعضا اوج هنرشان، کاور کردن قطعه‌ای است که سلن دیون کانادایی برای تایتانیک خوانده بود!

 

 

همراهی پخش‌کننده و کارگردان #شادروان در یک کمدی نفتی!/ #سیاهچاله عیدفطر در فیلمنت

نمایش خانگی/رضا نقی نژاد اورنگ: تازه ترین سریال کمدی شبکه خانگی #سیاهچاله از عیدفطر در فیلمنت عرضه خواهد شد‌‌.

#سیاهچاله که مضمونی نفتی دارد از حضور بازیگرانی نظیر حسن پورشیرازی، مهران احمدی، ژاله صامتی، بهرنگ علوی، مجید نوروزی، عباس جمشیدی‌فر و… در نقشهای مختلف سود می‌برد.

#سیاهچاله را سعید خانی مدیر موسسه پخش خانه‌فیلم به کارگردانی حسین نمازی ساخته است. حسین نمازی پیشتر فیلم کمدی شادروان را با حمایت حوزه هنری ساخته بود که پخش آن را خانه‌فیلم برعهده داشت.

#سیاهچاله مضمونی درباره رد شدن یک خط لوله نفتی از زیر یک خانه قدیمی در قلب پایتخت را روایت می‌کند.

داستان این سریال بی شباهت نیست به ماجرای واقعی سرقت از خط لوله انتقال نفت تهران-تبریز که چهار سال قبل رسانه‌ای شده بود! در آن ماجرا سارقان در یک خانه متروکه، چاهی هشت متری حفاری کرده و سپس از طریق یک تونل پانزده متری به لوله های نفت خام ارسالی از تهران به پالایشگاه تبریز دسترسی پیدا کرده بودند و با شلنگ های معمولی، نفت را از خط لوله اصلی به باغچه این خانه متروکه انتقال می دادند و از آنجا در تانکرهای نفتی بارگیری می کردند و به مناطق دورافتاده انتقال داده و می فروختند!!!