1

تمام شکست‌خوردگان تلویزیون پروتکلی؛ از سازمان تبلیغات تا ستاد اجرایی

نمایش خانگی/علی احمدی: سیگنال‌رسانی به روش برودکست که نیازمند آنتن معمولی برای دریافت سیگنال سازمان صداوسیماست، تقریبا بزرگ‌ترین بخش هزینه‌ای در بین معاونت‌های صداوسیما است. حدود 7 هزار و 500 فرستنده وجود دارد که اگر هر یک از اینها دو نفر متولی در کشور داشته باشد 15 هزار نیرو می‌خواهد.

به گزارش نمایش خانگی و به نقل از روزنامه فرهیختگان، در فضای برودکست دنیا برودکسترها و تلویزیون‌ها معمولا در بعد فنی وارد نمی‌شوند و بخش خصوصی که در حوزه فنی یا بخش دولتی که در حوزه فنی جلو می‌رود به‌صورت جدا زیرساخت‌ها را فراهم می‌کند؛ منتها این زیرساخت‌ها در ایران توسط صداوسیما ایجادشده و یک هزینه جدی را به صداوسیما تحمیل کرده است.

این تلقی که صداوسیما این میزان پول می‌گیرد چه می‌شود یک بخش عمده بابت سیگنال‌رسانی به‌صورت برودکست است. برودبند یا فضایی که به‌عنوان IPTV یا مثلا تلویزیون کابلی از آن یاد می‌شود، معادل همان سیستم برودکست زیرساخت می‌خواهد.

صداوسیما هم دو رویکرد داشت. می‌توانست یک شبکه موازی شبکه اینترنتی کشور ایجاد کند، از صداوسیما به خانه همه مردم کابل بکشد و در استان‌ها مرکز بزند، مرکزی موازی مخابرات و اینترنت ثابت، سپس IPTV تلویزیون را آنجا به‌صورت همین کاری که الان می‌کند یعنی برودکست و سیگنال‌رسانی انجام دهد.

ولی یک ایده هم این بود که سرمایه‌گذارانی بیایند که به‌صورت مجزا این کار را انجام دهند. یعنی اینکه صداوسیما انحصاری که در قانون اساسی دارد را حفظ کند مثل پخش زنده، پخش اخبار، پخش سریال و… که در قانون اساسی یک‌سری قانون‌های مجلس وجود دارد. منتها طی فرآیندی با ایجاد شراکت و تنظیم‌گری، بازیگران دیگر را هم وارد کند. یعنی با استفاده از این انحصار و مزیت‌هایی که دارد درواقع یک‌سری شریک فنی و محتوایی برای خود ایجاد کند که اینها زیرساخت‌ها را فراهم کنند و بر اساس تولید پهنای باند و زیرساخت بتوانند IPTV‌ها را شکل دهند.

از اواخر دوران سرافراز و اوایل دوره علی عسگری این ماجرا کلید خورد. یک مزایده‌ای برگزار شد و در این مزایده 5 شرکت برنده شدند. لنز که مربوط به ایرانسل بود، فام مربوط به ستاد اجرایی، TVnet هم مربوط به نشر الکترونیک سازمان تبلیغات بود. دو مجموعه دیگر تیوا و ایو بودند که این دو مجموعه هم خصوصی‌اند. اینها وارد ‌و برنده شده و اعداد چند 10 میلیاردی به صداوسیما متعهد می‌شوند که طی مدت‌زمانی و طی مشارکتی برندهای IPTV را ایجاد کنند. آنجا حق انحصار پخش زنده به این 5 مجموعه منتقل ‌شد و سیگنال این سازمان به این 5 مجموعه داده می‌شد و با استفاده از سیگنال سازمان آنها می‌توانستند محتوای سازمان را در پلتفرم خود پخش کنند. آنجا پخش زنده محتوای غیر از سازمان تحت نظارت سازمان و طبق قانون معنا پیدا می‌کرد، علاوه‌بر اینکه فضای تولید محتوایی مثل سریال و برنامه‌های ترکیبی به اینها داده می‌شد.

این 5 شرکت جلو آمدند و با عددهای بالا قرارداد بستند و شاید تصور می‌کردند درآمد بالایی کسب کنند منتها کار که پیش رفت جز لنز ایرانسل 4 شرکت دیگر تقریبا شکست خوردند. دو شرکت شکست خوردند؛ سازمان تبلیغات با TVnet و ستاد اجرایی با فام بودند که الان اثری از این دو نیست و در بازار نیستند. آیو و تیوا یک حرکت‌ها و تلاش‌هایی کردند تا کار را پیش ببرند منتها باز هم آن نتیجه دلخواه را نتوانستند به‌دست بیاورند و آنها هم مجموعه موفقی نبودند، ولی لنز به‌خاطر تجارت ترافیک که تجارت موفقی است توانست سر به سر باشد و کار را جلو ببرد.

یک بعد دیگر که شاید جالب باشد این است که اینها با استفاده از سولوشن‌های خارجی و بسیار پرهزینه IPTV را بالا آوردند. لنز از هوآوی سرویس گرفت که هنوز هم سرویس هوآوی آنجا کار می‌کند و در این چندساله بالای 10 میلیون دلار به هوآوی هزینه پرداخت کرده است. آیو و غیره هم از روسیه سرویس خریداری کردند و به داخل آوردند و هر یک سرمایه‌گذاری زیادی کردند تا کار را پیش ببرند.

 




بدعتی در فضای ویدیوی درخواستی⇐عرضه سریال رعب‌آور برنده گلدن‌گلوب ۲۰۱۸ با حداقل ممیزی و دوبله‌ای به‌یادماندنی+عکس

نمایش خانگی: در روزهایی که تلویزیون ایران مدتهاست سریالهای روز آمریکایی را روی آنتن نمی‌برد و ضعف در دوبله‌های زیرزمینی اسباب دلخوری مخاطبان سختگیر را موجب شده بدعتی که در عرضه نسخه دوبله سریال «سرگذشت ندیمه» در یکی از تلویزیونهای اینترنتی روی داده قابل تأمل است.

به گزارش سایت خبری-تحلیلی «نمایش خانگی» این روزها شاهد پخش شش قسمت از یکی از بهترین سریال های سال 2017 که چند روز پیش دو جایزه گلدن گلاب بهترین سریال درام و بهترین بازیگر زن (الیزابت موس) را از آن خود کرد، در تلویزیونی اینترنتی «آیو» هستیم.

سریال «سرگذشت ندیمه/The Handmaid’s Tale» که داستان آن در آینده و در پی انقلابی در آمریکا می گذرد، توسط بروس میلر و با اقتباسی کاملا وفادارانه به رمان «سرگذشت ندیمه» نوشته مارگارت آتوود تهیه، نوشته و توسط چند کارگردان به تصویر درآمده است.

پخش فصل اول این سریال که شامل ده قسمت است و تمامی رمان «سرگذشت ندیمه» را در بر می‌گیرد، در سال 2017 از کانال هولو به پایان رسیده و آیو تا به حال شش قسمت از این سریال را با دوبله ای منسجم روانه تلویزیون اینترنتی خود کرده است.

فارغ از به‌روز بودن «سرگذشت ندیمه» که میتواند حسن انتخاب گردانندگان یک تلویزیون اینترنتی باشد اینکه سعی شده نماهای اروتیک مشمول ممیزیهای مرسوم به گونه‌ای هوشمندانه تعدیل و بازسازی شوند، جای تحسین دارد و امیدواریها را نسبت به آینده فضای ویدیوی درخواستی بیشتر می کند.

در پادآرمان شهری که پس از ترور رئیس جمهور آمریکا و به گلوله بستن اعضای کنگره توسط یک گروه تمامیت خواه مسیحی به وجود آمد، قوانین جدیدی وضع شد که در پی آن زن ها در طبقات مختلف دسته بندی شدند و هیچ حقی برای آنها در نظر گرفته نشد. در اوضاع جدید، یک زن که همسر و دختر هشت ساله اش را از دست داده مجبور می شود به عنوان ندیمه در خدمت خانواده فرمانده این پادآرمان شهر قرار گرفته و برایشان فرزند به دنیا بیاورد.

الیزابت موس، جوزف فاینس، ان داود، الکسیس بلدل، ایوان استراهافسکی، مکس مینگلا، سمیرا وایلی بازیگران اصلی این سریال هستند که نازنین یاری (موس)، منوچهر زنده دل (فاینس) فریبا رمضان پور (استراهافسکی)، معصومه آقاجانی (داود)، حامد عزیزی (مینگلا)و مریم جلیلی (بلدل) به جای آنها صحبت کرده اند.

در قسمت اول شاهد چهار بخش روایت در زمان های مختلف هستیم که ممکن است در شروع تا حدودی بیننده را گمراه کند:

بخش اول: فرار و دستگیری جوون

بخش دوم: زمان حال (شروع به کار جوون به عنوان ندیمه در خانه فرمانده با نام جدید «آفرد»)

بخش سوم: فلاش بک (پس از دستگیری و معرفی فضای رعب آور و قوانین عجیب و غریب «مرکز قرمز»)

بخش چهارم: فلاش بک (قبل از کودتا و معرفی رابطه جوون و مویرا و لوک)

این شکل روایت با گفتار متن شخصت اصلی (آفرد) (الیزابت موس) همراه است و تقریبا 95 درصد اتفاقات از دید آفرد روایت می شوند. اطلاعات، به فراخون نیاز داستان تا پایان قسمت ششم در چهار بخش فوق و به صورت کاملا ذره ذره و قطره چکانی ارائه می شود.

در شش قسمت نخست، بار اصلی فضاسازی رعب آور بر عهده موسیقی آدام تیلور و حرکت های ترکیبی دوربین است. یک مرد، یک زن و یک دختر هشت ساله حین فرار از مرز، اتومبیل شان در جاده متوقف می شود. مرد، زن و دخترش را راهی جنگل می کند که به فرار ادامه دهند و خودش می ماند. با زن و دختر همراه می شویم و با شنیدن صدای گلوله، زن متوجه می شود که همسرش کشته شده است. دقایقی بعد هم زن و دختر دستگیر می شوند. دختر از زن جدا شده و زن به جایی برده می شود.

زن که اسم اصلی اش «جوون» است با اسم جدید «آفرد» که ترکیبی است از واژه «آف» به اضافه اسم اصلی مرد خانه «فرد»، به عنوان ندیمه در خانه فرمانده مشغول به کار می شود. همسر اصلی فرمانده نابارور و وظیفه اصلی آفرد، فرزندآوری برای فرمانده است. یک مارتا (خدمتکار زن) به نام ریتا و یک راننده به نام نیک که در گاراژ می خوابد، در این خانه زندگی می کنند.

مخاطب با آفرد همراه می شود تا تجربه یک زندگی اجباری و هراسناک را از سر بگذراند.

استفاده از رنگ های سرد در طراحی صحنه های داخلی و خارجی، به فضای دافعه برانگیز و وحشتناک پادآرمان شهر کمک کرده است.

وظیفه اصلی ندیمه ها، باردار شدن است و آنها در شهر فقط حق خرید دارند آن هم در گروه های دو نفره. در جای جای شهر مامورها با اسلحه دیده می شوند و جسد بیجان مجرمان بر دیواره های شهر با طنابی آویزان شده اند تا درس عبرتی برای شهروندان باشند.

کارگردانان و به خصوص رید مورانو که سه قسمت اول را کارگردانی کرده در خلق این فضا نقش تعیین کننده ای داشته اند. نماهای بسته و تاکید روی چهره مستاصل الیزابت موس با بازی حیرت انگیزش، مخاطب را با او همراه می کند تا پا به پایش، این فضای رعب آور را تجربه کرده و برای فرار فکر چاره باشد.

یک فصل به شدت نفس گیر و به لحاظ اجرا، معرکه در قسمت سوم وجود دارد که حیف است از آن صحبت نشود. آف گلن به جرم ارتباط نامشروع با یک مارتا دستگیر شده به دلیل بارور بودن، محکوم به رستگاری (زنده ماندن و زندگی به عنوان ندیمه) شده و لطف دولت شامل حال مارتا می شود. یعنی مرگ. آف گلن و مارتا را در حالی که دهان و دستان هر دو بسته است، سوار یک ون می کنند. در حالی که هر دو می دانند قرار است چه اتفاقی بیفتد (و مخاطب یک قدم عقب تر از آنهاست)، به جایی می روند. این پلان سکانس کوتاه، بشدت تاثیرگذار و وحشتناک است که دیدن هر باره اش، موو به تن را سیخ می کند: دوربین در داخل ون، آف گلن و مارتا را در کادر دارد. ون دنده عقب می گیرد و متوقف می شود. در باز می شود. مامورها مارتا را از ون پیاده می کنند و او را به سمت طناب اعدام می برند. ما همچنان از دید دوربین همراه با آف گلن شاهد این صحنه هستیم. مامورها طناب را به گردن مارتا محکم می کنند و با یک دستور، جرثقیل مارتا را به بالا می کشد. مارتا تقلا می کند اما بلافاصه می میرد. دوربین همچنان در ون است و آف گلن شاهد این ماجراست. ون حرکت می کند و ما از صحنه اعدام دور می شویم. این فصل آنقدر سریع به پایان می رسد که مخاطب همراه با آف گلن حتی فرصت فریاد زدن هم پیدا نمی کند.

دکوپاژ ساده اما بشدت تاثیرگذار و اجرای حیرت انگیر این پلان سکانس کوتاه، یکی از بیادماندنی ترین فصل های این سریال را تا پایان قسمت ششم رقم زده است.

البته سریال از این دست فصل های معرکه کم ندارد. به عنوان نمونه، آفرد که سیزده روز را به خاطر عدم باروری در اتاقش حبس بوده، به دلیل حال بدش در یک روز بارانی به مطب دکتر می برند. آفرد که به خاطر خارج شدن از این فضا، خوشحال است از خانه خارج می شود. دوربین از چهره او، آسمان بارانی را قاب می گیرد و در یک چرخش صد و هشتاد درجه ای بار دیگر به آفرد می رسد که زیر چتر همراه با راننده داخل ماشین می شود. این نما که تماما به صورت اسلوموشن فیلمبرداری شده با همراهی موسیقی شنیدنی و فضاساز آدام تیلور به لحاظ زیبایی شناسی و درآوردن حس و حال آفرد، بی نظیر است.

ممیزی های درست و به جا و در بخش هایی ناگزیر در سریالی که بحث اصلی اش «باروری» است، از طرف تلویزیون آیو، تحسین برانگیز و وسواس گردانندگان این تلویزیونی اینترنتی را در نمایش آنچه که مخاطب نباید از دست بدهد، ستایش برانگیز است. امیدوارم همین روند در چهار قسمت باقی مانده حفظ شده و مخاطب با آسودگی خیال تماشای سریال دیدنی «سرگذشت ندیمه» را به پایان برساند.

لذت تماشای سریال «سرگذشت ندیمه» را با دوبله ای به یادماندنی از «آیو» از دست ندهید.

سرگذشت ندیمه

سرگذشت ندیمه




ربط تعطيلي «تايني موويز» با سامانه وابسته با يک بانک از کجا نشأت گرفته؟ چرا کسي درباره سامانه منسوب به «ژن خوب» يا سامانه منسوب به يک ارگان ارزشي متمول چيزي نمي‌گويد؟

نمايش خانگي/محمد شاکری: وقتي عباس جعفري دولت‌آبادي دادستان عمومي و انقلاب تهران از دستگيري مديران بزرگ ترين سامانه عرضه دوبله فيلم و سريال خبر داد بسياري از رسانه‌ها اين خبر را کنار عدم به‌روزرساني سامانه‌اي به نام «تايني موويز» قرار داده و پرسشهايي جدي مبني بر دستگيري مديران اين سامانه طرح شد.

به گزارش سايت خبري-تحليلي «نمايش خانگي» فعاليت بيشتر از 5 ساله اين سامانه و بخصوص اينکه خريد اشتراک در اين سامانه با ارائه شماره کارتهاي بانکي گردانندگان صورت مي‌گرفته پرسش بعدي را شکل داد و آن هم اينکه چرا دستگيري گردانندگان «تايني موويز» زودتر از اينها صورت نگرفت؟

پرسش سوم در راستاي پرسش دوم و در اين مسير شکل گرفته که آيا ميان راه اندازي سامانه‌هاي ويديوي درخواستي وابسته به برخي از نهادها و ارگانهاي متمول و عدم توانايي رقابت با «تايني موويز» عامل اين دستگيري بوده است؟

پرسش سوم هرچند منطقي مي‌نمايد اما عجيب آنجاست که اين پرسش، نه با مرور تمامي سامانه هاي ويديوي درخواستي که از «فيليمو» و «آيو» گرفته تا «لنز» و «آنتن» و «فام» و «شیما» و «تیوا» و «تیوی نت» را دربرمي‌گيرد و برخي از آنها منسوب به اپراتورهاي مهم تلفن همراه و از جمله «همراه اول» و «ايرانسل» هستند بلکه فقط با تمرکز با نام يکي از اين سامانه هاي يعني «آيو» طرح شده است!

اگر فضاي مجازي را در روزهاي اخير رصد کرده باشيم حتما با توئيتها و پستهاي طنازانه‌اي روبروييم که تعطيلي «تايني موويز» را کاملا به حضور «آيو» ربط داده اند!! در يکي از اين توئيتها آمده است: سه ماه پيش ازش تو يه مهموني پرسيديم کجايي؟ گفت آيو. گفتم چه خوب من اکانت تايني‌موويز دارم. گفت ميبندنش! الان رسيدم بهش!

در توئيتي ديگر ميخوانيم: آيو ميارن تا تايني‌موويز فيلتر بشه! رقابت نميکنن براي کيفيت بهتر و بجاش رقيبو حذف ميکنن.

از اين دست توئيتها و پستها فراوان در فضاي مجازي بازنشر شده که البته برخي از آنها حاوي واژه هاي توهين آميز هم ميشود. پرسش آنجاست که چرا از ميان اين همه سامانه ويديوي درخواستي که در يکي دو سال اخير فعاليت مي کنند همه براي گله‌گذاري به سمت «آيو» رفته اند!؟

اگر بخواهيم ريشه هاي شکل گيري سامانه «آيو» را مرور کنيم به يکي از هولدينگهاي بانک پاسارگاد مي‌رسيم.

بانک پاسارگاد پيشتر و در جريان حمايت از توليداتي همچون «طبقه حساس»، «جدایی…» «بهمن»، «من ديه گو مارادونا هستم»، «مرگ ماهی»، «ملبورن» و «زیر سقف دودی» که برخي از آنها مانند «طبقه حساس» و «جدایی» پرفروش بودند و برخي مانند «ديه گو…» شکست خورده مطلق اکران، هم در کانون توجه قرار گرفته بود.

اما آيا اين، دليلي منطقي بر آن است که ماجراي «تايني موويز» را به «آيو» نسبت دهند؟ چرا در غائله دستگيري گردانندگان تايني موويز همه اصرار عجيب و غريبي دارند بر اينکه سامانه وابسته به بانک پاسارگاد دليل اتفاق است؟ چرا؟ به دليل وابستگي اين سامانه؟

اگر اين طور باشد که به زحمت بتوانيم در ميان سامانه هاي ويديوي درخواستي پيش‌رو به سامانه مستقل برسيم چون نه تنها برخي از اين سامانه‌ها به اپراتورهاي مختلف تلفن همراه وابستگي دارند بلکه ردّپاي برخي از اين سامانه‌ها به مديران ساليان صداوسيما و حتي برخي سازمانهاي ارزشي فعال در توليدات ميلياردي مي‌رسد!!!

پس چرا کمتر توئيتي در اين باره نميخوانيم؟ مثلا چرا کسي نميپرسيد که آيا ممکن است سامانه وابسته به اپراتور منسوب به يک آقازاده سياسي مدعي «ژن خوب» براي باقي ماندن در دايره رقابت شرايط حذف «تايني موويز» را فراهم کرده باشد؟ یا چرا کسی پیرامون ربط این تعطیلی با سامانه منسوب به يک ارگان متمول که اخیرا به خاطر گافی بزرگ در عرضه کپی بلوری یک فیلم ارزشی حاشیه‌ساز شد حرفی نمی‌زند؟

اگر بخواهيم براساس کيفيت عرضه محصول هم به اظهارنظر بپردازيم ماجرا مشکوکتر می‌شود چون تقریبا رقابت چندانی لااقل به واسطه همپوشانی محصول بین آیو و تاینی‌موویز وجود نداشت. «آيو» سامانه ايست براي پخش آنلاين آثار مجاز و کاملا در تضاد با «تايني موويز» که اولا امکان دانلود را فراهم ميکرد و ثانيا همه جور فيلمي از مجاز تا غيرمجاز خارجی به صورت زیرنویس و اخیرا دوبله در آن وجود داشت.

پس چرا نوک اتهام به سمت «آيو» رفته و کسي از «لنز» و «فيليمو» و «فام» و «شیما» و… چيزي نمي‌گويد؟؟