منوچهر هادی گفت⇐«20.30» با توهین به «عاشقانه» بزرگترین تبلیغ را برای ما انجام داد/ در ممیزی «عاشقانه» خیلی از پلان‌های هومن سیدی را زدند/هومن سیدی تا قسمت دهم سیگار می کشید اما از قسمت ده به بعد گفتند کام گرفتنش را نیاور/کار با استارها در «عاشقانه» پیرم را درآورد/اگر مشکلات پشت صحنه نبود، «عاشقانه» خیلی بهتر از اینها می‌شد/دو قسمت به «عاشقانه» اضافه شد تا ضرر و زیان سرمایه‌گذار جبران شود/برای «عاشقانه 2» بیشتر از ده، پانزده سرمایه گذار درجه یک داریم/با تهیه کننده-سرمایه گذار فصل اول برای «عاشقانه 2» کار نمی‌کنم/برای «عاشقانه2» دستمزد خودم و کل عوامل را همان ابتدا می‌گیرم/نمی خواهم مثل فیلمسازانی شوم که در اواخر زندگی شان، محتاج پول بازنشستگی و اجاره‌نشین هستند/دیگر بخاطر پول سراغ پروژه ای نمی‌روم چون به قدر کفایت پول دارم/«کارگر ساده نیازمندیم» را با 500 میلیون تومان بستم و کل کار را در 40 جلسه گرفتم/بازیگر خوب انتخاب می کنم و زیاد با او ور نمی‌روم؛ بازیگردانی یعنی این!/«آینه بغل» خیلی ساده و بیشتر به «کارگر ساده نیازمندیم» شبیه است!

منوچهر هادی-سریال عاشقانه

نمایش خانگی: منوچهر هادی از جمله کارگردانان رشدکرده در پشت صحنه سینمای ایران است که پله پله بالا آمد و حالا به جایی رسیده که گزینه مطلوب بسیاری از تهیه کنندگانی است که میخواهند فیلم یا سریال بفروش و پرمخاطب تولید کنند.

به گزارش سایت خبری-تحلیلی «نمایش خانگی» هادی که ماههای اخیر را هم با عرضه سریال خانگی «عاشقانه» پشت سر گذاشت و هم فیلمی به نام «کارگر ساده نیازمندیم» را در اکران داشت که به زودی هم به شبکه خانگی عرضه خواهد شد این روزها درگیر تولید سریالی به نام «پاهای بیقرار» شده است ضمن اینکه فیلمی به نام «آینه بغل» را آماده اکران دارد.

منوچهر هادی که اغلب در گفتگوهایش صریح و رک سخن میگوید و پرهیزی ندارد از افشای درونیاتش، تازه ترین گفتگویش با «ویکی سینما» را هم مجالی کرده برای ارائه حرفهایش.

متن گفته های منوچهر هادی را بخوانید:

الان شرایط طوری است که ارشاد، به آن فیلمی که دلم می خواهد بسازم، مجوز نمی دهد.اینکه یک عده آدم تصمیم بگیرند که من چه کار کنم و چه کار نکنم، فعلا ترجیح دادم که آنها برای من تعیین نکنند. یک تهیه کننده برای من فیلمنامه ای می آورد چه طنز باشد، چه ملودرام و چه اجتماعی، من می خوانم، واقعا اگر آن را دوست داشته باشم و احساس کنم که فیلمنامه، جای کار دارد و دیده می شود، آن را می سازم.

وقتی طرح «عاشقانه» را پسندیدم، یکی، دو قسمتش را نوشتند و بعد، کم کم جلو رفتیم و آن را ساختیم. مطمئن بودم که این کار دیده می شود.تصورم بر این بود که «عاشقانه»، خیلی بیشتر از این دیده می شود.ما فقط یک تبلیغات بیلبوردی داشتیم.تهیه کننده و سرمایه گذار به مشکل خوردند و کار ما با درایت، مدیریت نشد و در نتیجه، خوابید.

واقعا کار به لطف بچه ها جمع شد.کار یک مدیر نداشت.ما در این کار اصلا مشکل سرمایه نداشتیم. مشکل، اختلاف تهیه کننده اجرایی (تهیه کننده ای که کارت تهیه کنندگی اش را گذاشته) و سرمایه گذار بود چیزی که اصلا به خودشان ربط دارد. من می دانم اما اشاره نمی کنم ولی کار، اینجا بی صاحب ماند. مدیری که باید یک گروه قدرتمند تبلیغاتی می گذاشت تا «عاشقانه» برنامه های تبلیغاتی داشته باشد. «عاشقانه» به هر اندازه ای که مورد قبول واقع شده، مدیون خود بچه هاست چون هیچ ابزار تبلیغاتی نداشتیم و خود اثر، خودش را نشان داد و این امر نشان می دهد که درام، درام درستی بوده، نشانه گذاری ما، نشانه گذاری های درستی بوده.

مردم خسته شده اند از سریال های تکراری، از کاراکترهای فقیر، از مشکلات خیلی دم دستی، لوکیشن های کهنه، فرسوده، خانه های آجری، حوض وسط حیاط و . . . واقعا ما الان این چیزها را نمی بینیم و هر جا می رویم، مجتمع مسکونی است، خانه ها، آپارتمانی شده، ماشین ها همه شاسی بلند شده.آن موقع طرف با پیکان در خیابان می خرامید اما الان سانتافه 240 میلیونی، مثل نقل و نبات در خیابان ها ریخته.در سریال ما، شاسی بلند آن چنانی نیست اما اگر همین ها، درست به تصویر کشیده شود، فیلمبرداری خوب، طراحی صحنه خوب، طراحی لباس خوب و در کنار تمام اینها، یک قصه جذاب وجود داشته باشد، قطعا مردم می بینند.

 من خیلی پیشنهاد دارم. سالی 40 پیشنهاد دارم که از بین آنها، 2 تا را قبول می کنم. من پس از «کارگر ساده نیازمندیم» که دو سال پیش بود، یک «عاشقانه» را کار کردم و یک «آینه بغل» را. پس از این تجربیات سینمایی و کار در شبکه نمایش خانگی، حالا می خواهم با ساخت سریالی، به تلویزیون برگردم. عیب هم نمی دانم.الان حمید نعمت الله دارد یک سریال کار می کند، سامان مقدم  هم یک سریال کار کرد.اگر کار خوبی پیشنهاد شود و قصه خوبی هم داشته باشد، مطمئنا می پذیرم.

من، این قصه ای که می خواهم در قالب سریال جدیدم بسازم را حتی در شبکه نمایش خانگی هم گیرم نیامد.

بعد از «عاشقانه» کلی کار سینمایی و حتی نمایشنامه به من پیشنهاد شد اما رسیدیم به این سریال. اولا اینکه از این به بعد، واقعا برای من مهم است که تهیه کننده ام چه کسی باشد من احساس می کنم بلدم یک فیلم را تمام کنم حالا اگر یک تهیه‌کننده ای داشته باشم که بدانم در این بخش می تواند کار خودش را درست انجام دهد، من راحت تر فیلم را تمام می کنم.کم تر حرص می خورم و فیلم، فرجام بهتری پیدا می کند.

ایرج محمدی (تهیه کننده «پاهای بی قرار») شناخته شده هستند؛ قبلا هم قرار بود با هم کار کنیم اما نشد تا رسید به الان، آن هم با یک فیلمنامه درجه یک. یعنی ما داریم سریالی کار می کنیم که از الان قاطعانه می گویم که واقعا خیابان ها، هنگام پخش آن خلوت می شود. فقط هم به مدد متنش دارم این حرف را می زنم و البته نظارت خود آقای محمدی. سریال، یک ملودرام اجتماعی خیلی درست است و واقعا اگر فیلمنامه ای جذاب نداشت، من نمی آمدم. در چند ماه اخیر، کلی فیلمنامه سینمایی به من پیشنهاد شد؛ پول خوب آماده، سرمایه آماده اما کمدی – رمانتیک «آینه بغل» را کار کردم که خواهید دید باز هم یک رکوردشکنی آنجا داریم. حتما یک اثر باید چیزی داشته باشد که من بروم سراغش و دیگر بخاطر پول سراغ پروژه ای نمی روم چون به قدر کفایت پول دارم.

 اینکه پس از ساخت چند فیلم و سریال درام، به سراغ کمدی رفتم، برای این است که وقتی یک فیلمنامه اجتماعی دستت می گیری و هر دفتری هم که می روی، کلی به به و چه چه می کنند و بعد می پرسند : «هادی، سرمایه گذار چی؟ داری؟» می گویم سرمایه گذار اگر داشتم که تو را دیگر می خواستم چه کار؛ خودم می شدم تهیه کننده.برای «کارگر ساده نیازمندیم» خودم تهیه کننده بودم اما الان دیگر تهیه کننده، راغب نیست فیلم اجتماعی کار کند و من باید دو سال صبر کنم تا یک نفر را پیدا کنم، بعد قسطی پول بدهد، بعد فیلم را ببرم در اکران، آن وقت دو تا سانس به من می دهند 1 و 3 بعدازظهر، خب طبیعتا خود من هم سینمازده می شوم.

برای همین «کارگر ساده نیازمندیم» نمی دانی چه سختی هایی کشیدیم: بعضی از بچه ها، چک یک ساله گرفتند.خود من یک چهارم دستمزد «من سالوادور نیستم» که چند ماه قبل از این فیلم کار کرده بودم را بابت این فیلم گرفتم آن هم فقط برای کارگردانی. برای تهیه کنندگی اش هیچ چیزی نگرفتم.همه ما دلی کار کردیم.حتی بعد از «من سالوادور نیستم» دو، سه تا فیلمنامه اجتماعی درجه یک نوشتیم و بردیم ارشاد، اما رد شدند.

همین «کارگر ساده نیازمندیم» کلا رد شد. چقدر رفتیم و آمدیم و چقدر جلسات با اکبر نبوی داشتیم و چقدر ایشان مساعدت کرد. مثلا ارشاد می گفت چرا در این فیلمنامه، کارگرها در یک حرکت آنارشیستی می روند اجتماع می کنند؛ این را باید دیالوگ کنی. ببخشید، سینماست؛ کارگر برود پیش مامور کلانتری بگوید ببخشید اینها نامزد دوست من را گرفته اند. آن وقت این درام می شود؟ دوست دارم دوباره فیلم اجتماعی کار کنم؛ ان شاء الله قرار است از اواسط فروردین سال آینده یک کار اجتماعی درجه یک کار کنم که تهیه کننده اش هم خودم هستم.

کار این سریال 60 قسمتی تا نزدیک عید طول می کشد و پس از آن، به سراغ آن فیلم می روم.

کسی غیر از من در چیدمان دوربین دخالت ندارد. کارگردانی یعنی جای دوربینت مشخص باشد. «عاشقانه» را به این شرط کار کردم که باید همه سوپراستار باشند. سرمایه گذار پای من ایستاد. بین گزینه ها گفته بود که من کارگردان «من سالوادور نیستم» را می خواهم. در همان دو، سه ماه اول اکران «من سالوادور نیستم» بالای 50 پیشنهاد داشتم؛ هر روز در چند دفتر قرار داشتم و خیلی فیلم ها از آن جنس به من پیشنهاد شد که کار نکردم تا رسیدم به «آینه بغل».

آخر چه کسی را سراغ دارید که بعد از «من سالوادور نیستم» می آید فیلمی با حال و هوای «کارگر ساده نیازمندیم» را می سازد و بعد هم اثری چون «عاشقانه» را کار می کند؟ نگاه فیلمساز را ببین؛  فضای «کارگر ساده نیازمندیم» لوکیشن های شوش، میدان خراسان، لب خط، بعد یک دفعه در «عاشقانه» زندگی بالا شهری را می بینی. آن در می آید، این هم در می آید؛ نمی گویم ضعف ندارند اما من همه شعور و دانش و تجربه ام را در هر کارم پیاده می کنم. «من سالوادور نیستم» باید آن شکلی ساخته می شد؛ این طوری نبود که من به آن فکر نکنم. برای آن فیلم هم من فکر کردم اما آنجا از نوع خودش و قواعد خاص خودش را داشت.آن فیلم فقط باید یک کار می کرده و آن اینکه، اصلا نباید به مرد پیام می داد.الان اگر بخواهی به مردم پیام بدهی، بلند می شود دقیقه 10 از سالن بیرون می رود. آن فیلم 16 میلیارد فروخته؛ به هر قیمتی هم نفروخته؛ بازیگر شلوارش را درنیاورده.

من آن کار را دوست داشتم هر چند که در مسیر فیلمسازی من نبود ولی کارگردانی که «یکی می خواد باهات حرف بزنه» می سازد، «کارگر ساده نیازمندیم» می سازد، می آید یک اثر کمدی می سازد که تمام رکوردهای سینمای ایران را می شکند و پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران می شود هر چند که بعدش آمدند و رکورد ما را زدند که من خیلی از این بابت خوشحالم چون این اتفاق در سینما، جریان ساز شد.ط رف آمد به من گفته که من 10 سال سینما نرفته بودم بعد آمد «من سالوادور نیستم» را دید، بعد از «50 کیلو آلبالو» استقبال کرد، «ابد و یک روز» را دید و همینطور سینما رفتن برایش عادت شد.

کارگردانی را به اندازه خودش، کار سختی می دانم، یک کارگردان به اندازه خودش باید تئوریسین باشد. باید مهندسی دکوپاژ بلد باشد، باید بازیگردانی بلد باشد، باید از فیلمبرداری بداند و . . . تمام اینها در کارگردانی است. خیلی از کارگردانان ما ضعف دارند؛ پول می دهند به نویسنده که اسمشان را بگذارند نویسنده. من فیلمنامه ای نوشتم بعد به یک نویسنده گفتم یک نگاهی به آن بینداز، بعد اسمش را زدم نویسنده کار. در همین «کارگر ساده نیازمندیم» پدرام کریمی نویسنده بود. من از مراحل اول نگارش، کنار او بودم.این طور نبود که فیلمنامه کامل را به من بدهند و من فردا صبحش بروم سر صحنه.در تمام مراحل با هم به نتیجه رسیدیم.

«خداحافظ بچه» بهترین سریال سال شد؛ بهاره رهنما بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد، آتیلا پسیانی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. مهراوه شریفی نیا بهترین بازیگر نقش اصلی زن شد، شهرام حقیقت دوست که با آن سریال، دوباره احیا شد، نامزد جشن حافظ شد. آن سریال در زمان خودش، سر و صدای زیادی به راه انداخت.خیلی از بازیگران در رودررویی با من می گویند ما دیگر نمی خواهیم فیلم های شانه تخم مرغی کار کنیم و می خواهیم در آثار اجتماعی مثل «کارگر ساده نیازمندیم» بازی کنیم.فیلمنامه این فیلم، سه سال دست من بود؛ سه سال چرخیدم و در آخر هم تمام عوامل و بازیگران را به صورت رفاقتی آوردم.این فیلم را با 500 میلیون تومان بستم و کل کار را در 40 جلسه گرفتم اما برای چند فیلم می توانم 3 سال صبر کنم.

گاهی یک سریال به پستت می خورد که به نسبت، پول بهتری می گیری؛ من هم باید هزینه های زندگی ام را تامین کنم. من نیامدم خودم را فدای هنر کنم، هیچ وقت خودم را فدای هنر نمی کنم اما کم فروشی نمی کنم. وقتی قرار است فیلم یا سریالی بسازم، اول مردم را لحاظ می کنم بعد، جشنواره و جایزه را هم دوست دارم.

الان برای «عاشقانه» 13 نفر از بچه ها در جشن حافظ، نامزد شدند خب طبیعتا یک شعوری پشت کار بوده؛ کستینگ و… را چه کسی انجام داده؟ خب این هم کارگردانی است. کارگردانی فقط این نیست بروی بگوئی 3، 2، 1 و خط فرضی را نشکنی. اینها آخرین مرحله است. کارگردانی انتخاب فیلمنامه است، انتخاب بازیگر است و . . .

من زمانی هم که تله فیلم کار می کردم، تله فیلم هایم جزو کارهای خوب تلویزیون بود. چند شب پیش یک کارگردانی به من گفت: تو ماشاءالله تازه «عاشقانه» را تمام کردی، بعد «آینه بغل» را ساختی، حالا هم داری یک سریال 60 قسمتی کار می کنی.تو چه انرژی ای داری. گفتم من، هر روز که می روم سر صحنه، انرژی ام را تقسیم می کنم برای همان روز. من الان نگاه نمی کنم که قرار است 60 قسمت بسازم. الان در پیش تولید، فقط به کستینگ فکر می کنم. روز اول فیلمبرداری، می روم سر صحنه، فقط به سکانس های روز اولم فکر می کنم. این طوری که با برنامه ریزی بروی جلو، کارت درست انجام می شود.اما خیلی کارگردان ها هستند که یک سال روی فیلمنامه وقت می گذارند و 8 ماه می روند سر میز مونتاژ، بعد فیلم را می بینی، هیچ چیز نیست بعد می روند استراحت هم می کنند.

آثار من به اندازه خودش تعلیق دارد. گاهی فیلمی می سازی که اساسش مبتنی بر تعلیق، کشمکش، قتل، گره گشایی و… است که برای گسترش داستانت به این سمت می روی. اما گاهی قصه ای می سازی بر مبنای روابط آدم ها. قصه «عاشقانه»، قصه «کارگر ساده نیازمندیم»، قصه «یکی میخواد باهات حرف بزنه»، قصه «قرنطینه»، قصه «زندگی جای دیگری است»، اینها قصه‌هایی هستند که مبتنی بر روابط آدم ها و کاراکترهاست. دنبال گول زدن مخاطب نیستم. دنبال آن هستم که آن روابط را در اجرا درست تعریف کنم؛ قصه‌هایی که مبتنی بر روابط آدم هاست.

مثلا قصه های اصغر فرهادی را نگاه کن، آیا در آنها صحنه اکشن می بینی؟ یک نمای عبوری از خیابان و ماشین می‌بینی، 70 درصد لوکیشن «جدایی نادر از سیمین» در خانه است، یک بار دیگر برو فیلم را ببین و نقشه خانه را برای من بکش. اصلا نشان می دهد خانه چه مدلی است؟

حالا فیلم های قدیم، اول می آیند یک لانگ شات از خانه را نشان می دهند، بعد می آیند حیاط را نشان می دهند، بعد کاراکتر می آید از پله ها بالا می رود، بعد پذیرایی را نشان می دهند که می رود در آشپزخانه یک لیوان آب می خورد.بعد می گویند ما باید جغرافیا را نشان دهیم؛ ما به جغرافیا بدهکار نیستیم، باید قصه مان را درست تعریف کنیم.

یوسف تیموری در فیلم من جایزه می گیرد، یکتا ناصر می رود تمام جوایز جشن منتقدان، جشن خانه سینما، سیمرغ فجر و… را می گیرد، مهراوه شریفی نیا در جشن حافظ جایزه می گیرد، 6 تا از بازیگران من در جشن حافظ نامزد دریافت جایزه شدند و 3 نفر آنها جایزه گرفت؛ خب آیا بخشی از این موفقیت ها شامل کارگردان نمی شود؟ قطعا بده بستان داریم.

ولی اینکه فکر کنی بگویم اینجا نباید اینطوری راه بروی و اینها نیست. نوع بازیگردانی من با همه کارگردان ها فرق دارد. ابداع خود من است. می آیم بازیگر خوب انتخاب می کنم و زیاد به او ور نمی روم. من بازیگردانی ام را در مرحله نگارش فیلمنامه انجام می دهم. وقتی نقش روی ورق در بیاید، بازیگر کاری جز خوب بازی کردن ندارد.وقتی بازی می کند، لذت می برد.

پشت صحنه اینقدر فضا را برای بازیگر شیرین و مفرح می کنم که در کنار متن خوب و میزانسن درست، همه چیز دیده شود. من بازیگردانی ام با جای دوربینم است. بهترین بازی ها وقتی جای دوربینت درست نباشد، دیده نمی شوند. من بازیگردانی ام سر میز مونتاژ است؛ فیلمی نساخته ام که از اول تا آخرش را خودم مونتاژ نکنم یا کسی که تدوین کرده، از اول تا آخرش را تمرین کردم.بحث فریم است.اساسا طوری نمی گیرم که تدوینگر بخواهد برای خودش مونتاژ کند.

من اصلا سر صحنه، نمایی نمی گیرم که در مونتاژ به کار نیاید ولی روی فریمش هم من بحث دارم.یک بخش بزرگی از بازیگردانی من، روی میز مونتاژ است، یک بخش بزرگی از بازیگردانی من، جای درست دوربینم است، یک بخش بزرگی از بازیگردانی من، این است که زیاد مزاحم بازیگر نمی شوم چرا، اگر نابازیگر باشد، آکسانش را هم به او می گویم ولی وقتی گلزار و بیات را می آوری، اینها قطعا بازی بلدند. فضا را برایشان درست می کنم، نقش را برایشان درست می کنم. موقعیت را به عنوان کارگردان درست انجام بدهی؛ میزانسن، لباس، پلان درست را بدهی، اینها بازیگردانی است. بازیگردانی این نیست که من مثلا به گلزار بگویم حالا صدایت را بالا ببر یا چطوری داد بزن، خب بازیگر اینها را می داند؛ حماقت یک کارگردان است که برود به بازیگرش بگوید چطوری حرف بزن چون من کارگردان به هزار چیز فکر می کنم اما بازیگر، فقط به نقشش فکر می کند. او نسبت به من مسلط تر است.کارگردان دو بار چیز بی ربط به بازیگر بگوید، اعتماد بازیگر سلب می شود.

 در ممیزی، خیلی پلان های هومن سیدی را زدند. اگر همان چیزی که از بازی سیدی گرفته شد، پخش می شد، خیلی بیشتر از این مورد استقبال قرار می گرفت. ما روی لحظه به لحظه اش فکر کردیم. هومن، سرشار از ایده است. همین هومن سیدی اگر با کارگردانی مواجه می شد که دست و بالش را می بست، هم بی انگیزه می شد و هم «پیمان» تبدیل به بدترین نقش سریال می شد.

بازیگردانی من در قبال هومن سیدی این بود که دستش را خیلی باز گذاشتم چون کارگردان است، چون بازیگر است و می فهمد و من هم حواسم بود. بازیگری نیست که بخواهد به قیمت زیر پا گذاشتن نقش های دیگر، نقش خودش را جذاب تر کند.واقعا به نقش خودش اضافه می کرد به نحوی که به نقش های دیگر لطمه نخورد.خب وقتی من یک همچنین بازیگری گیرم می آید، قطعا استفاده می کنم.کارگردانی و بازیگردانی من در قبال هومن سیدی این بود که اینقدر دستش را باز گذاشتم و اینقدر از ایده هایش، استفاده درست کردم که نقش پیمان شد بهترین نقش زندگی اش. چون درست بازی می کرد و وقتی درست بازی می کند، من زیپ دهانم را می بندم. خب این هم نوعی بازیگردانی است؛ بازیگردانی فقط این نیست که حتما یقه بازیگر را بگیری و بگویی حتما همین چیزی که من می گویم را انجام بده خب اگر اینطوری باشد، برو یک عروسک کوک کن بینداز جلوی دوربین.بازیگر ایده دارد، طراح بخش است.

الان که رقبای «عاشقانه» در جشن حافظ را می بینم، این تعدد نامزدی ها برای سریالم را طبیعی می دانم. مثلا در بخش سریال های ملودرام، ما با سریال های تلویزیونی مقایسه شدیم بالاخره چون ما در شبکه نمایش خانگی فعالیت داشتیم، کمی دست و بال ما بازتر از آنها بود. یک مقدار اجرا و بازی ها، بی پرواتر بود. این اتفاق باعث می شود کار در مجموع، بهتر دیده شود. وقتی تو دوازده سوپراستار در کارت می آوری، بالاخره کارگردانی اینها سخت است. همه آنها با من رفاقت داشتند، همه ما واقعا همدیگر را دوست داشتیم و در پشت صحنه، «عاشقانه» با هم کار کردیم ولی اتفاقا برای این کار، پیر من از درون درآمد چون وقتی بازیگرها همه حرفه ای هستند تو باید بلد باشی که چه وقتی بروی و نکته را به گلزار بگوئی، به مهناز افشار چه مدلی بگویی، به ساره بیات، هومن سیدی و… چه مدلی بگویی.

اینها هر کدام مدل های مختلفی دارند.اصلا همه چیز آنها باید رصد شود. اینکه وقتی یک بازیگر صبح سر صحنه حاضر می شود، چطوری برود در اتاق گریم، مهم است.من از صبح که از ماشین پیاده می شدند تا موقع رفتن، آنها را هدایت می کردم، حالشان را خوب می کردم و نمی گذاشتم حالشان جلوی دوبین خراب شود. من فقط لحظه ای که جلوی دوربین می آمدند، با آنها کار نداشتم. قبل از هر سکانس می نشستیم با بازیگرها و نقش را می خواندیم؛ هر دیالوگی که در کلیت کار مزاحمت ایجاد می کرد یا در دهان بازیگر نمی چرخید یا بازیگر با آن حال نمی کرد، می نشستیم خوشگل درستش می کردیم بدون اینکه کلیت تغییر کند تا فضا در بیاید. البته اگر مشکلات پشت صحنه نبود، «عاشقانه» خیلی بهتر از اینها می شد. خیلی فشار روی همه ما بود.

«عاشقانه» چند سری خوابید. یک دلیل آن، بی تجربگی بود. وقتی تهیه کننده با سرمایه گذار به مشکل می خورند، لطمه اش را همه گروه می خورند. من صبح می روم سر صحنه بعد تهیه کننده و سرمایه گذار سر مسائلی مشکل دارند مثلا سرمایه گذار می گوید من تا حالا یک میلیارد تومان به تو داده ام و اینها باید حسابرسی شود و می گویند کار یک هفته بخوابد تا تکلیف روشن شود. اینکه چه بین آنها گذشته، من ورود نمی کنم ولی آنچه بین آنها گذشت، به ما لطمه زد. خب با انرژی داری می روی جلو، یک دفعه کار می خوابد. هر دفعه که به عوامل زنگ می زدم، می گفتند هادی، نیائیم که کار یک هفته دیگر بخوابد. می آمدیم و ده روز بعد کار می خوابید. می گفتم بچه ها، این کار اعتبار و آبروی ماست، سرمایه گذار که کاری ندارد، یک پولی گذاشته که بر می دارد و کالایش را هم تبلیغ می کند، دلش برای سینما نسوخته، بیزینسش چیز دیگری است. ما که حرفه مان این است، مردم به ما بی اعتماد می شوند. ما 135 جلسه کار کردیم و با این بازیگران، 17 قسمت ساختیم؛ با دوربین الکسا، تک دوربین؛ همه چیز هم داشتیم: از شمال و شهرستان تا تهران و آن همه لوکیشن که حدودا هشت ماه و نیم درگیر بودیم که از این میزان، نزدیک سه ماه و نیم تا چهار ماه کار خوابیده بود.سه، چهار مرتبه کار خوابید وگرنه توزیع “عاشقانه”، قبل از عید تمام شده بود.

 اینکه سریال 15 قسمتی در نهایت به 17 قسمت رسید به این دلیل بود که چون کار در چند مرتبه خوابید و متناسب با آن، دستمزد بچه ها هم پرداخت می شد، هزینه ها بالاتر رفت. از قسمت دهم تا پانزدهم، یک بخش هایی از قسمت های 6 تا 10 را هم آورده بودیم. به ما گفتند اگر می شود دو قسمت زیادتر شویم که این دو قسمت، کل ضرر و زیان ما را جبران می کند. من هم گفتم به شرطی که با همه بچه ها تسویه حساب کنید. پول بچه ها را هم نقد دادند و ما هم با همان زمان کار کردیم. البته این به معنای آب بستن نیست بلکه فیلمنامه اضافه کردیم، کلیپ گذاشتیم، دادیم خواننده، ترانه خواند.

 نظر هر کسی محترم است. من اگر بخواهم حرف های نامربوط پشت سر سریال ها و فیلم هایم به من بر بخورد که دیگر وقتی برایم نمی ماند. الان در اینستاگرام من، صد نفر می گویند «عاشقانه» عالی است حالا یک نفر می آید فحش ناموسی می نویسد، من اگر بخواهم واکنش نشان دهم که درست نیست. یادم است وقتی در قسمت یازدهم، گیسو کشته شد، حرف های نامربوط زیادی به من زدند ولی من باید آمادگی این را داشته باشم همینطور که وقتی یک سریال می گیرد و مردم، در کوچه و خیابان می آیند با من کارگردان که قرار نیست دیده شوم، عکس می گیرند، خوشحال کننده است، از آن طرف، برخی عکس العمل هایی از این دست هم وجود دارد. مردم، خیلی باهوش شده اند و در شبکه های مجازی، همه چیز تو را دنبال می کنند.به هر حال برخی وانمود می کنند که «عاشقانه» چیز خیلی عجیب و غریبی نبوده، من هم به نظرم عجیب و غریب نبوده، ما آمدیم یک سری تابوها را شکستیم، یک سری خط قرمزها را با هوشمندی رد کردیم، یک سری لوکیشن ها و پلان هایی که مردم آرزویشان است و در رویاهایشان می بینند را به آنها نشان دادیم.

بخش خبری 20:30 با آن گزارشی که راجع ولنگاری فرهنگی کار کرد و بخشهایی از «عاشقانه» را با توهین نشان داد، بزرگترین تبلیغ را برای ما انجام داد؛ دستشان هم درد نکند.

ما برای «عاشقانه 2» بیشتر از ده، پانزده سرمایه گذار درجه یک داریم که به من مراجعه کردند که ما آماده ایم کار را شروع کنیم اما صاحبان معنوی کار، مهدی گلستانه و هومن کبیری هستند. آنها صاحب کار هستند؛ حتی من کارگردان و بازیگران و عوامل می توانند عوض شوند. اساس «عاشقانه» را با این فرض که پایانش مقدمه ای باشد برای شروع فصل جدید، بستیم.

وقتی داری «عاشقانه» می سازی، یعنی تولید برای مخاطب عام. من نمی گویم که به شعور مخاطب توهین شود ولی اگر بخواهی خیلی همه چیز را پیچیده کنی، آن راحتی که مخاطب در اجرا می بیند، به چشم نمی آید. مثلا پگاه به سهیل می گوید: برو دم در، پی پی سگ را جارو کن. موقع نگارش فیلمنامه، تهیه کننده به من می گفت: آخر مگر گلزار جارو بر می دارد، پی پی سگ را جارو کند؟ چرا نمی کند؟ بازیگر است. من با رضا صحبت کردم؛ بازیگر باهوشی است، فیلمنامه را می خواند و می بیند از قسمت هشتم به بعد، ورق بر می گردد؛ پیچش نقش است. اگر آنجا آن کار را نمی کرد، الان نقشش در نمی آمد و همه می گفتند عجب هیولایی شده این سهیل. درام این طوری شکل می گیرد.

من بهداد را آوردم، «زندگی جای دیگری است» را بازی کرد؛ هیچ کار ویژه ای هم ما نکردیم.همان حامد بهدادی که جاهایی که لازم است، اوور اکت بازی می کند، اینجا آمد روی اصول و روی قاعده، نقش یک آدم درون گرا را بازی کرد، بی نظیر هم بازی کرد. من این موقعیت را برایش فراهم کردم. جسارت کردم و گفتم حامد بیا این نقش را بازی کن. فیلمنامه را خواند و دید قصه، متفاوت است و نقش هم برایش متفاوت است و گفت من هستم. قطعا بازیگر هم دنبال نقش متفاوت است.

 بازخوردها برای «عاشقانه» بی نظیر بود که واقعا می توانست بیشتر شود. ما هیچ تبلیغاتی نداشتیم. از یک جایی، ما فقط کار را تمام کردیم.من با این ترکیب تهیه کننده و سرمایه گذار برای «عاشقانه 2» کار نمی کنم مگر اینکه اینها مشکلتشان حل شود و بعد هم در شرایط ویژه ای برویم در دل کار.

همه عوامل، اول پول را به صورت کامل می گیریم که اگر زرنگ باشند، همین اول کار، دستمزدها را می دهند چون در غیر این صورت، همان مشکل پیش می آید و یک مرتبه، کار دو ماه می خوابد که نه می دانی سر کار می آئی، نه می توانی به کار دیگری فکر کنی. به ما می گفتند دو روز تعطیل کنید که این موضوع حل شود؛ دو روز می شد یک ماه و نیم.بعد نمی گفتند که از الان، یک ماه و نیم کار تعطیل است که تو برنامه ریزی برای خودت انجام دهی.نه می توانستی از تهران خارج شوی و نه کار بخصوصی انجام دهی.این بلاتکلیفی خیلی بد است. بعد می آمدند می گفتند از این دو ماه، می شود شما یک ماهش را از ما نگیری.

 در «کارگر ساده نیازمندیم» آن جایی که در سکانس درگیری قدم با جهان، اسلوموشن نشان می دهم، به این دلیل است که می خواستم آکسان را بزنم. خشمش را نمی خواستم با دیالوگ نشان دهم. یک موقع است که تو باید خشمت را با دیالوگ نشان دهی که آنجا باید فحش ناموسی بیاید.باید ناسزاهایی گفت که در عصبانیت وجود دارد. من نمی توانم آنها را نشان دهم.می دانم در فیلمی رئال، یک مرتبه رفتم به سراغ اسلوموشن اما، این یک تکنیک است؛ یک راه در رو.

همه ما ادعای روشنفکری داریم اما در یک شرایطی، همه ما چاک دهانمان باز می شود. آن لحظات است که می شود سینما، می شود رئال. اما یک جاهایی، باید در بروی؛ وقتی دعوایی می شود، طرف یک مشت می زند صورت یارو می ترکد، ارشاد می گوید این صحنه را در بیاور چون منزجر کننده است.در «عاشقانه» به دستور ارشاد، موی یک سری بازیگران زن را باید روتوش می کردیم و موی یک سری دیگر را نباید می کردیم. یک سری را از قسمت 8 به بعد گفتند باید روتوش کنید. هومن سیدی تا قسمت ده سیگار می کشید.از قسمت ده به بعد گفتند کام گرفتنش را نیاور اما لحظه ای که دود سیگار را بیرون می دهد، اشکالی ندارد.

 «کارگر ساده نیازمندیم» قصه ساده ای دارد که حرف روز جامعه است.همیشه نظام فرادست و فرودست وجود دارد.این کار، به شدت لبه تیغی بود و می توانست یک کار خیلی معمولی باشد.من در سادگی اش، لایه های پنهانی هم می بینم.وقتی اسم فیلم است «کارگر ساده نیازمندیم» فیلم نمی تواند خیلی پیچیده باشد.البته پیچیدگی های خاص خودش را هم دارد اما من، آنها را هم ساده روایت کردم.اگر مخاطب، فیلم بین حرفه ای باشد در آن، کارگردانی می بیند. در آن خرابه ها و کوچه، پس کوچه ها، زیبایی می بیند.در همان کوچه های باریک، زوایای دوربین ما، بیخ دیوار نرفته. بازیگر ایستاده، من نیم رخ می گیرم تا مخاطب عمق کوچه را ببیند.برای هر قاب آن فکر کردیم.در کنار این، بازی های رئال، خیلی به کمک فیلم آمد. خود من وقتی برای اولین بار، فیلم را در جشنواره دیدم، گفتم دم بهرام افشاری گرم، چیزی که خواستیم، درآمده. بازیگر تئاتری است، تجزیه و تحلیل نقش را بلد است، آذری هم نیست.خیلی ها به من گفتند او باید سیمرغ می گرفت اما حتی کاندیدش هم نکردند.

 در «عاشقانه» ریسک بزرگ زندگی ام را انجام دادم. اگر با این همه بازیگر، جواب نمی گرفتم، تمام بود. فاتحه منوچهر هادی خوانده بود چون کسی که با اینها نتواند جمع کند، دیگر چه کاری می خواست انجام دهد. همه، انگ جنوب شهری را به من می زدند که چون من جنوب شهری هستم، فقط فیلم های پائین شهری را خوب می سازم و من عمدا «عاشقانه» را لاکچری ساختم.درست است بچه پائین شهرم اما فیها خالدون بالای شهر را هم دیده ام. سلولی می شناسمشان. من باید مردم شناسی بدانم، باید جامعه ام را بشناسم.من باید بدانم رویاهای مردم چه چیزی است؛ رویاهای مردم، ویلای لب آب، ماشین شاسی بلند و خانه شیک است.این سه تا، رویای مردم در ایران است.در این سریال، مردم رویاهایشان را می بینند؛ چیزهایی که آرزویشان است را با 5 هزار تومان می بینند؛ حالش را هم می برند.اینقدر ایرانی های خارج از کشور برای من کامنت می گذاشتند.تمام آنها عاشق «عاشقانه» هستند و آن را می بینند.اصلا این سریال در محافل عمومی، بحث روزشان است.اولین سریالی است که ما رویمان می شود جلوی خارجی ها نشان دهیم. حالا یک سری در داخل با این قضییه مشکل دارند که مثلا چرا آن نفر کراوات زده، فلانی چرا در خانه اش سگ دارد.اصلا همین سگ، اشک ما را درآورد. اینقدر از این سگ، پلان درآوردند.تصور می کردند می خواهیم ترویج سگ داری کنیم و در برابر این تصور می گفتند چرا اینها بچه دار نمی شوند که می گفتیم کمی صبر کنید، مشخص می شود چرا اینها بچه ندارند.

«کارگر ساده نیازمندیم» را به بیش از60 جشنواره جهانی فرستادیم.اگر آنجا هم جایزه نگیرد، دیگر اشکال از منوچهر هاد” است. من خیلی سخت شروع کردم و خیلی بی پشتوانه بودم الان به جایی رسیدم که یک مقدار راحت تر می توانم یک فیلم را راه بیندازم. ولی الان نمی خواهم مثل فیلمسازانی شوم که در اواخر زندگی شان، محتاج پول بازنشستگی و اجاره نشین هستند. من اول باید خانه و زندگی ام را تکمیل کنم تا غم نان نداشته باشم. اینطوری هم نیستم که طمع کنم. من یکی، دو سال دیگر، هر سال یا دو سال یک بار، فیلم می سازم و بر می گردم به سینمای خودم از جنس «یکی می خواد باهات حرف بزنه» و «زندگی جای دیگری است» یک سال روی یک فیلمنامه کار می کنم. شاید 15 نفر را بیاورم و به آنها پول بدهم و بنشینیم 6 ماه بحث کنیم تا یک فیلمنامه بنویسیم.

 سینمای ایران با «آینه بغل» غافلگیر می شود. خیلی ساده و بیشتر به «کارگر ساده نیازمندیم» شبیه است؛ یک زوج فقیر داریم و یک زوج پولدار. تقابل نظام سرمایه داری و نظام فرودست است که کل فیلم بر اساس این تقابل پیش می رود.

2 دیدگاه‌ها

  1. بسيار كارگردان بزرگ و عاقل و ديدگاه امروزي و عالي اي است. يك كارگردان بسيار حرفه اي

  2. […] دانسته بود به تغییر ترکیب تهیه‌کننده-سرمایه‌گذار(اینجا را بخوانید) و بعدترش هومن کبیری تهیه کننده سریال از این […]

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید